سلام خانما هر کی بیداره بیاد
بچه ها من مامانبزرگم سال ۹۵فوت شده
بخاطر خوبی و بدیهایی ک بهم کرده بود و همیشه بین منو دخترعموی همسن خودم فرق میذاشت همیشه نسبت بهش خنثی بودم و هیچوخت از فوت شدنش ناراحت نشدم ولی هیچوختم نفرینش نکردم تقریبا سه هفته پیش خواب دیدم زن صاحبخونمون ک تازه فوت شده اومده به خابم میگه محیا خیلی دختر خوبی هستی خیلی دوس داشتم برا دیدن دخترت بیام لباس بخرم ولی مریضی نزاشت خیلی دوست دارم و من بهش گفتم مرسی خاله منم مثل مادرم تو رو دوس دارم و کلی حرف ((واقعا خدا رجمتش کنه نور به قبرش بباره خیلی زن خانومی بود عاشقش بودم تا یه مدت همش جلو چشمم بود و هرروز واسش صد تا صلوات میفرستاذم)) تو خواب ازش پرسیدم تو الان کجایی اونم یه جایی رو نشون داد ک یادم نیس چی بود یه تصویر محو تو ذهنمه ک نمیتونم توصیف کنم بهم گف اینجام اساره مرد با دستش بعد گف دوس داری توام بیای اینجا بهش گفتم اره خیلی
بهم گف دستتو بده منم میخاستم برم بهش دستمو بدم از خواب پاشدم هراسون ب شوهرم تعریف کردم و دوباره فاتحه فرستادم براش و واقعا از رفتنش خیلی ناراحتم
داشتم ب شوهرم تعریف میکردم ک اره من مامانبزرگم چن ساله فوت کرده حتی یه بار خوابشو ندیدم ولی این زن خیلی ب خابم میاد چون خیلی براش فاتحه میخونم از ته قلبم دوسش دارم
بعدش نمیدونم چیشد ک فرداش برا مامانیزرگمم فاتحه خوندم و اشک تو چشام جمع شد گفتم خدا رحمتت کنه مامانبزرگ دلم برات خیبی تنگ شده گرچه تو منو اصلا دوسم نداشتی😔
بعدش فردا ک خوابیدم خواب دیدم مامانبزرگم تو یه مراسمی هست ک من میبینمس و خوشحال میشم میگم عه مامانبزرگ توام اینجایی دلم برات تنگ شده بود چه خوبه ک اینجایی اونم بهم میگه محیا الهی دست بزنی سنگ برات طلا بشه الهی کار نکنی بخوری خزانه داشته باشی و کلی دعای خیر برام کرد و از خواب پریدم
بچه خا این خوابا معنیش چیه