زنی بود که تمام روز را وقت گذاشت برای تمیز کردن و رسیدن به خانه و زندگی از هیچ ستمی در حق جسم و جان خودش فرو گذار نکرد تا مگر اینگونه دل مرد را شاد کند،دیری نپایید که شوهرش آمد و اول او وسپس خانه را وارسی کرد،اینطرف را نگاه آنطرف را نگاه و سپس روی به زن کرد و تف بر صورت اون انداخت!
زن با تعجب و ناراحتی پرسید چه شد؟بر من آب دهان می اندازی؟ من که صبح را با کار خانه تو شب کرده ام؟؟؟!
مرد با حقی که آنرا بسیار به جانب خود میدید گفت:خوب نگاه کردم راستش جایی را کثیف تر و نا مرتب تر ازصورت و ظاهر تو نیافتم....
زنه هم با خودش گفت راست میگیا الان زنگ میزنم واسه فردا از آرایشگاه وقت بگیرم 😄
آخرش شوخی بود اما واقعا جدیه،جدی بگیرید.