2777
2789
من کلی حمایت شدم..حتی یادمه تو بیمارستان که سزارین کردم مامانم کار داشت نتونست بیاد..
منم نمیتونستم از جام تکون بخورم..
مادر شوهرم آبگوشت دهنم کرد...کمکم کرد راه برم...خیلی دستش درد نکنه...وظیفش نبود..محبت کرد خیلی
البته ناگفته نماند که منم کلی براش عروس خوبی هستم...

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

خانواده شوهرم بعد از ده روز اومدن دیدنم همینکه پسرمو دیدن گفتن چقد زشته اصلا رعایت حال منو نکردن مادرشوهرم بعد یک ماه اومد همینکه وارد خونه شد گفت این چیه که زاییدی پسرم این همه خرجت کرده چقدر بچت لاغر هزار تا حرف بیراه دیگه
سلام.خواهر شوهرام به همراه پدر ومادر شوشو اومدند بیمارستان وقبل از اینکه من از اتاق عمل بیرون بیام اونجا بودند.
روزی که مرخص شدم دوباره مادرشوهرم شام مفصلی رو خونه خودشون درست کرد وآورد خونه مابا دختر وداماداش ومامانم اینها همه خونه ما بودند.یه هفته خودش تنها خونه ما موند وبه مادرم کمک می کرد.خواهرای شوشو هم هر 3-4 روز می اومدند خونه ما.
همون روز که مرخص شدم،شبش برق رفت واز اونجایی که هوا گرم بود وکولر کار نمی کرد وحدودا 20تا مهمون داشتم واتاقم تاریک بود مجبور بودم بیام تو پذیرایی کنار بقیه بشینم رو صندلی،مردم وزنده شدم.
زنی که تازه زایمان کرده خیلی نیاز به استراحت داره.نمی دونم چی بگم،بگم دستشون درد نکنه که این قدر براشون مهم بودیم و یا بگم که خیلی سختم بود واذیت شدم....
مادرشوهرم فکر می کرد که من فقط یه وسیله برای بدنیا آوردن بچه هستم . اما بچه مال اونه هر وقت اون بگه باید شیر بخور هر وقت بگه باید عوض بشه نباید خونه مادرم برم . مدام هم زنگ می زد به شوهرم و اونو پر می کرد حتی یه شب هم پیشم نبود درواقع حتی یک بار یه لقمه غذا دستتمون نمی داد. مدام هم می گفت اگه بچه زردی گرفته تقصیر شماست که زود ختنش کردین . حتی نمیذاشت بچمو خودم بخوابونم اونو ازم میگرفت . وقتی افسردگی بعد از زایمان گرفتم زنگ می زد به شوهرم که چطور زمان ما از این اداها نبود حالا دراومده .
وقتی که پسزم یک سال و نیمه بود گفتم شاید بریم سوریه . وای چشمتون روز بد نبینه انقدر غر زد که تو به بچه نمی رسی و بهش اهمیت نمیدی حالا می خوای بچه رو ببری سوریه که چی .... .
بعد هم وقتی شوهرم می خواست اونوقت پشت سرم انقدر به شوهرم دروغ گفت که وقتی اون اومد باهام قهر کرد و گفت که تو به مامان من توهین کردی . خلاصه انقدر دعوامون بالا گرفت که من تشنج کردم .
از ملاقاتی بعد زایمان متنفرم

مریض باید تا دو هفته کم کم استراحت کنه به دور از مزاحمت

خوشحال میشدم اگه مادر شوهرم نمی اومد خونه بعد زایمان تا من شب اول تو خونم با بچه ام و گریه اش تا صبح راحت باشم !!!!!
چرا میگید بعد از زایمان !!من خونه مادر شوشو طبقه 2 زندگی میکنیم الان 3 ماه هست و عروس بدی نبودام یعنی سعی کردام نباشم !
دریغ از یه احوال پرسی درست و حسابی دریغ از یه پیش دستی که توش سبزی باشه 1 کاسته ماست چه میدونم !

حرف نزنم بهتره
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز