در رابطه با این موضوع باید بگم که خیلی طبیعیه که ذهن ما مقاومت میکنه خصوصا تو اوایل...
مثلا من وارد یه دوره ای میشم برای اموزش قانون جذب
بعد موقعی که استادم داره صحبت میکنه حرفاش بنظرم کسل کننده میاد
یا هی حواسم پرت میشه یا ذهنم شروع میکنه به ایراد گرفتن که این ادم داره دروغ میگه یا مثلا این حرفش چقد بی معناست...
ذهن مقاومت میکنه چون یه دایره امن دور خودش کشیده و دوس نداره اطلاعات جدید که با باورهای فعلی ما مغایرت داره واردش بشه
مغز ما یکسری چیزارو به عنوان حقیقت پذیرفته ک اصلا ممکنه حقیقت نباشه!
برای همینم هی سعی داره مقاومت نشون بده
مثلا من حوصلم نمیکشه یکی بیاد 1 ساعت برا من راجب عقاید داعشی حرف بزنه
یا مثلا من پیش یه ادم مولتی میلیاردر میشینم میگه من روزی 1 میلیارد پول درمیارم من باورم نمیشه! فک میکنم داره چرت میگه
یا هی تو ذهنم سوال جواب میکنم که چطور چنین چیزی ممکنه!
خب مقاومت ذهن توی اینطور مسائل خوب نیست و ما باید سعی کنیم تغییرش بدیم...
این مسئله از یه لحاظم به باور مربوط میشه که اینجا نمیخوام راجب باور صحبت کنم
استاد من میگن ما با دو شیوه میتونیم در خودمون شایستگی رسیدن به اهداف مون رو ایجاد کنیم
1. تکرار اطلاعات
2. در محیط افرادی قرار بگیریم که الان دارن با ارزوی ما زندگی میکنن.
ما وقتی تکرار میکنیم اطلاعات رو... وقتی یه کتاب میخونیم راجب قانون جذب و هی تکرارش میکنیم دوباره و هربار میبینیم مطالب جدید داریم یاد میگیریم از همون کتاب قبلی این باعث میشه که ما شایستگی پیدا کنیم و با تکرار کردن مغز ما کم کم باورش میشه...
در محیط افراد قرار گرفتنم خیلی تاثیر داره مثلا من ارزومه پزشک بشم
وقتی با یه پزشک معاشرت میکنم کم کم باورهای اونو میگیرم چون ادما از چیزایی حرف میزنن که باورشونه و اون ادمی که الان پزشکه اول باورش کرده بعد به این هدف رسیده...
پس این دوتا راه حل کاربردی برای شایسته شدن و شکستن مقاومت ذهن هستش