شوهرت مهمه . باهاش حرف بزن . قانعش کن .
خودتو نداز وسط ک پیش اونا هم زشت بشی .
ما جفتمون کلافه شده بودیم . حتی پنج ماه اول زندگیمون حتی یک شب واسه هم وقت نمیذاشتیم چونکه آخر هفته اونجا بودیم
خونه مامانم که اصلا وقت نمیشد بریم .
یا مثلا شب یلدا ما دوست داشتیم با دوستامون باشیم چون بس که خانواده اش رو دیده بودیم دوست داشتیم با دوستامون خوش بگذرونیم وسط مهمونی مامانش بهش زنگ زد ک شما مگر صاحب ندارید ک شب یلدا میرسد خونه دوستاتون .؟؟ تا این حد در اختیارش بودیم . و اینکه چون شوهرم تک پسره دیگه زیادی ازش توقع داشت