مور مور و چندش بچه

@مینوجون    

واقعا؟😊من دیکه دارم نگران میشم..آخه تازگی ها به مادربزرگم هم این حس رو داره..بنده خدا پیره خیلی

مثلا دستمال ماکارونی رو میبینه انگار که ی چیزی ترش خورده باشه.خودشو جمع میکنه

یا گل سینه آویز دار ببینه همینطور

آفرین دقیقا.به عروسک آقای اووووو توی برنامه پاشو کوچولو هم همینطوره

بله ممنونم..لطف کردین..

و اینکه من خودم ی اضطراب رو بعد سقطم حدود چهار سال پیش تجربه کردم بسیار شدید بود ی سال دکتر نرفتم و بعد اون  شش ماه دارو خوردم که باردار شدم و قطع کردم..الان خیلی بهتر از اون موقع هستم ولی بازم مضطرب هست.و این اضطراب یخیلی توی خانواده ما شایع هست.الان چ راهکاری هست که من بتونم نذارم پسرم وارد این زنجیره فامیل بشه..اگه جواب اینه که خودم مضطرب نباشم.چطور استرسم رو کم کنم.واینم بگم که من از ترس میترسم..یعنی از اینکه توی یک شرایط بترسم میترسم..

نمیدونم از چ نوعیه اولین بار ی بار خیلی خسته بودم و البته بدنم هم بسیار ضعیف و کم خون بودم و هم مشکلات خانوادگی داشتیم ..فشارم رو گرفتم ۱۳ بود یهو هول دنیا تو دلم ریخت که دارم میمیرم.تا حدود ی سال علاعم مختلف رو توی بدنم میدیدم و فکر میکردم هر کدوم بیماری خاصیه.یا دارم سکته میکنم یا سرطان دارم یا هر چی.خیلی طول کشید تا اینکه متوجه شدم مشکلم روانی هست و جسمی نیست..از وقتی متوجه شدم دیگه از بیماری نمیترسم فقط از ترس شدیدی میترسم که فشارم رو بالا ببره و مثلا باعث بیماری بشه برام..طوری شده که به شدت به دستگاه فشار خون فوبیا دارم..و اگه بدونم قراره فشارم رو بگیرن عرق میکنم بعد یخ میکنم و فشارم میره بالا ..اکثرا سر هیچی و چیزای بیخود استرس دارم و از چیزایی که بقیه میترسن من نمیترسم..میگم نکنه مهمون بیاد من اضطراب بگیرم..و همون اتفاق هم میافته..یا گوشی زنگ بخوره قلبم میریزه.خطاهای شناختی رو از کتاب از حال خوب به حال بد خوندم..بهترم از اون زمان ی ذره..

اول فقط استرس بود ولی الان خشم زیادی دارم.در صورتی که قبل از  هون ماجرا اولین استرس.من نه خشم داشتم نه استرس.واقعا خالی از این دو مورد بودم..

اگه میشه یکم سطح پایین تر صحبت کنین که بدونم چیکار کنم..بدون مراجعه به پزشک مشکلم قابل حله؟؟دارو رو دیگه نمیخوام امتحان کنم و از روانشناس رفتن هم میترسم😢

ی بار که آزمون سطح اضطراب رو توی کتاب از حال بد به حال خوب دادم وحشت زدگی بود..