2777
2789
تو بحرانی ترین لحظه هایه بیماریه شوهرم از خدا خواستم جواب سوالام بده منی که گیج مبهوت خودم در حال سقوط میدیدم از خدا خواستم که با هام حرف بزنه . پسرم فقط 3 سالش بود . سرطان شوهرم بدخیم و متاستاز به کبدش بود . دکترا همشون بهم میگفتن و میگن متاسفیم خیلی دیر شده .. ولی این پایان قصه من نبود .ازش خواستم التماس کردم همین جور که تو خواستی و شاید دلیل بودن من خواستنت باشه
کتابی به دستم رسید به اسم قانون شفا نویسندشم کاترین پاندر
شاید برایه من ابی رو اتیش بود . شروع تحول و تغییر . خدایا چه اسون برامون میخوای . فقط باید چشامون وا کنیم .. کتاب بعدی دولت عشق کاترین پاندر بود که مسیر تغییر رو برام صاف صافش کرد . عزیزم دعا فوقالعادست ولی کافی نیست . خدا میخواد که ادم دیگه ای بشی . تغییر کنی . روح خداییت متعالی بشه . این اتفاق برایه همه نمیفته . باید با صفات اهریمنیه خودت بجنگی . گذشت کردن انفاق کردن عشق ورزیدن به ادما رو تمرین کنی . به خدا قسم بازتابش رو تو زندگیت میبینی . همه چی رنگ و بویه دیگه ای برات میگیره . مثل شیشه شفاف میشی . هیچ کی نمیتونه دلت بشکنه چون خدا خوب گوش مالیش میده . با تسبیح زدن فکرت اروم کن .برنامه ریزیه زندگیت به خدا بسپر . بی پولیت بهش محول کن . همه چیرو . ببین چه حالی داره با خدا بودن . قران با معنی فارسی بخون . شاد باش و شادی کن . خودت با ادما درگیر نکن . همه چیرو مصلحت خدا بدون و برایه خوب شدنت تلاش کن . به سمت خوبی قدم بردار . به حرفم گوش کن و بودن هرکی هر کجا یه مصلحته . به زندگی مثل یه دریا نگاه کن
عزیزم از شروع مریضی شوهرم تا حالا چیزی بهش نگفتیم این اخریا یکم فهمیده . خیلی این مدت بار مریضیش رو دوشم بود ولی اگه تلنگرایه خدا رو خودش و خودم و خانواده هامون گرفته بودیم الان اینقدر عذاب نمیکشیدیم . خدایا بازم شکرت که هست کنارمون . بازم بهمون خیلی رحم کرد . ولی بعد 7 ماه انگار انرژیم ته کشیده انگار به یه دوپینگ اساسی نیاز دارم . پس میسپرمش به خدایه مهربونم . اون خیلی تو این مدت هوام داشته .سرطان بیماری نیست که اگه بود تا حالا داروش کشف میشد . سرطان جریمه زیاد از خط قرمز رد شدنه. نه همیشه برایه ادم مبتلا شاید بیشتر مواقع برایه اطرافیان . چون که اینو فهمیدم که اطرافیان بیشتر عذاب میکشن تا خود شخص بیمار . برایه ما که این طور بوده .

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

اگه لایقم میدونی با هام درد دل کن . کاری که برات نمیتونم بکنم . قدر این لحظه هارو بدون . شاید این زلال شدن برایه هر کسی پیش نیاد . غصه بچه هات نخور . اونا رو به خدا بسپر . خدا خودش ساپورتشون میکنه . پسرم تو مهد کودکش از وقتی پدرش بیمار شده خیلی هواش دارن حتی مدریت ازش شهریه هم نمیگیرن . اخه مادر مدیرشون هم درگیر این بیماری بوده . ببین کار خدارو ووووووووووو............از اول مریضیش همه چیرو به خدا سپردم . خیلی اوایل گریه میکردم نتیجش مریضیه من و پسرم شد . بعد خوندن کتاب از این رو به اون رو شدم . برایه شوهرم تو مناسبتهایه مختلف سفره میزاشتم . خیرات میکردم و میکنم . شاید شوهرم خوب خوب نشه نمیدونم شایدم خوب شه در هر حال این چند صباح باید به خوشی بگذره نه اشک و اه .......... شاید من عمرم ازش کوتاهتر باشه .......... کسی چه میدونه .
سمیه جان بهت تبریک میگم ....این همراهی به اندازه خود بیماری درد آور و غمگین کننده است .... حتما نتیجه صبرت و توکلت رو میبینی و به این روزها ی سخت به چشم یک کلاس دانشگاهی نگاه خواهی کرد ... ممنون که برای من وقت گذاشتی .... کتاب هایی رو که گفتی بیش از 7 سال است که میخوانمشون . من به قدرت خدا و قدرتی که در بشر نهادینه کرده معتقدم .... من به کارما و شعور کیهانی معتقدم و همینطور به شفای کو آنتوم و ....تقدیر .این آخری فقط به دست خداست و هیچ واسطه ای بین تقدیر و خواست الهی نیست ... الا خواست بشر و دعا و که میتواند تقدیر را برگرداند ... حالا برمیگردیم به موضوع بیماری ... بیماری هر جورش طاقت فرساست .از یک سرماخوردگی ساده تا سرطان ... این بیماری خارج شدن کنترل مدیریت سلولی از دست مرکز مدیریت بدن است .... ایجاد پیامهای غلط برای ادامه حیات سلولی است ...خارج شدن ار وضعیت طبیعی و خدادای بدن است که بی نظمی می آورد .... سرطان را خدا نمیدهد ... اگر خوب بهگذشته انسانهای سرطانی نگاه کنید قریب به اتفاق آنها مورد مظلومیتی در برهه ای از زمان قرار گرفته اند که توانایی دفاع از خودشان را نداشتند و سکوت و تحمل کرده ند و انرژی حیاتی شان صرف سرکوب احساس انزجار از بیعدالتی شده است و به تبع توازن انرژی در بدن آنها به هم خورده و و سلول فرمان های ناقص دریافت میکنه و عملکردش بعضا به صورت دفاعی و تهاجمی در تقسیم سلول نمایان میشه ...ما انرژی حیاتیمونو صرف غیر از خودمون کردیم .... صرف دلسوزیهای بیجا و کشیدن بار مسئولیت دیگران آن هم بسیار مظلومانه .... هیچ آدم بیخیال و ظالمی رو رو تخت بیمارستان نمیبینی مگر اینکه مورد نفرین قرار گرفته باشه که خدا به نفرین کننده رحم کنه چون عاقبت نفرین کردن بسیار هراس آور است...بیماری را خدا نمیدهد ولی خدا میتواند به واسطه خیر مطلق بودنش در آن بیماری دری از شفا و خیر قرار بدهد و این میسر نمیشود مگر اینکه اشتیاق انسان به رحمت الهی مصداق ادعونی استجب لکم شود . خدا را به یاری بخوانیم و تنها از او یاری بجوییم و به او توکل کنیم و الا بذکر الله تطمئن القلوب ...خدا اینجاست از رگ گردن نزدیکتر ...باید او را به مدیریت و آفرینش دوبارره ی بدنم دعوت کنم ...اما انرژی های من هنگامی که درد میکشم به تنهایی کفاف نمیدهد ...درد انسان را کلافه میکند و خسته میکند و گاهی نا امید ...نه از رحمت خدا بلکه از کمبود انرژی خودم ... ترس از اینکه بدنم نتونه تحمل کنه و این قانون عزیز خلقت است ... من از خدا نا امید نیستم و نه من هیچکدام از ما که مورد چنین تهدید قرار گرفته ایم همه ما به این نقطه میرسیم که شفای آخر دست خداست ...اما نمیتوان انتظار داشت با تخریب عمیق سلولی بدن تاب برگشت دوباره را داشته باشد ... اگر بدن اونقدر فاسد شود که زندگی در آن نتواند جریان یابد باید با آغوش گشاده مرگ را پذیرفت .... اونوقت مرگ خودش عین رحم الهی است و خدا رو شکر که چنین شفای کاملی قانون خلقت شده است .... اما قوانین خاص خلقت هم هست.. رحیم بودن و قادر بودن و رب ( تربیت کنندگی ) پروردگار و معجزاتی که به دست خدا شامل حال بندگانش میشود .... من به دنبال این قسمت از موهبت زندگی و درک الهی هستم ... من به دنبال قوانین خاصم و میدونم که بار مسئولیتش بسیار سنگین است ... من از خدا تربیت خواسته بودم و الان تو کلاسش نشستم .... من به تمام چند و چون بیمار شدن آگاه بودم و بیمار شدم ..این بیماری را نه یک آزمون بلکه توفیقی برای درس گرفتن از کبریا میدانم .... سالهای سال به درک عمیق توکل به معنای واقعی اش مشتاق بودم ... و اکنون انجایی هستم که جز خدا هیچ کس توانایی نجات مرا ندارد ... و اگر خودم هم لایق نباشم از هزاران نفر التماس دعا دارم که خدا به من این توفیق را بدهد و طاقتم را دو چندان کند و از هزاران دوست میخواهم که بجای انرژی از دست رفته ام به من انرژی و انگیزه بدهند ( کاری که خودم سالها به آن مشغول بودم ) تا مبادا درد کشیدن مرا از خودم نا امید کند و همینطور خستگی مرا از پا بیندازد و توفیق پرورش الهی را از دست بدهم .... من فقط شفا نمیخواهم من شفایی به همراه تربیت الهی خواسته ام . نمیخواهم به زمان قبل از بیماریم برگردم ... میخواهم بهتر باشم و لایق برخورداری از این موهبت عالی زندگی ... میخواهم دوباره آفریده شوم ...این خواست من از خداست و اما از خدا خواسته ام که در این بین کودکانم و همسرم آسیب نبینند . اکنون که به خدا توکل کرده ام از او میخواهم که طاقت را بستگانم را دو برابر کند ... نگرانی آسیب دیدن آنها برایم غیر قابل تحمل است ... اکنون مسئو لیتشان را به خدا واگذاشتم و از زندگی تمام و کمالش را میخواهم .. کل نعمتهای الهی و طول عمر و سلامتی و توانایی برای خودم و عزیزانم و همه دوستانی که برای رسیدن من به این مقصود دعا کردند و همراهم بودند و همه بیمارانی که مثل من در این مسیر به رحمت الهی محتاجند ...و....همه همراهانشان که با عشق و دلسوزی از بیمارشان مراقبت میکنند .

من یک انسانم با همان محدودیتهای انسانی ... درد برایم غیر تحمل شده است و به دعا و همراهی شما و انرژِ مثبتتان برای ادامه راه نیاز مندم التماس دعا .... مریم
خدایا ... خودت رو از من نگیر ...
Salam Maryam Jan,
barat arezooye tandorosti o aramesh daram azizam, .
man ham be in natije residam ke HARF zadan roozane ba khoda dard ra ham az yad mibarad, , be jaye fekr kardan be har chiz zamini, , agar mostaghim ba khoda mesle ye doost ye madar ye pedar har chi too delet hast ro begi, har chi, adam ham fekresh rahat mishe, ham 1 pele az bala be khodesh, zendegi, hame chiz negah mikone, khoda ra mesle doost e hamishe dar dastres bedoon, mesle hamishe, bebakhsh man PC kharabe az Pc DIGE TYPE MIKONAM KE FONT farsi nadare, hame sanieha, che dar khab che dar bidari ba khoda hame chiz ra goftan, khodesh takhlieh ranj, o dard va yaftan panah gah daemi hast,,hata begoo khodaya in dard hast, ok, vali kamesh kon, ya kari kon, man va atrafam az in dard darmande nashim, khodaya be man komak kon ke in dard mara parishan nakonad.
be omid rahaii az dard o ranja to aziz e nazaninam, ay kash dard nabood, , khodaya be ma komak kon 1 sanieh ham be joz to be kasi va chizi fekr nakoinm, hich kas, hich chiz dar donya, manand 1 sanieh harf zadan darooni ba khoda nist.
سلام مریم جان.خیلی خوشحال شدم که پست قشنگت رو خوندم.طرز فکرت و دیدگاهت به زندگی رو دوست دارم.
دوست خوبم دلم میخواد خیلی چیزا ازت یاد بگیرم.
خیلی خیلی دوستت دارم و میبینم اون روزی رو که شفای عاجل و کاملت رو گرفتی به امید خدا...
یه چیزی میگم اما فکر نکن دارم از خودم تعریف میکنم و این حرفو از خودم درمیارم...نه....میخوام بگم معمولا هر چی به دل من میفته درست از آب درمیاد.به تجربه بهم ثابت شده.از وقتی باهات آشنا شدم و پست اول این تاپیک رو خوندم دلم روشن شد و به دلم افتاد که تو زود زود خوب میشی...
به امید اون روز صلوات
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
چه لذتی بالاتر از اینکه اسمت قسم راست یک نفر باشد...؟!
رزا جان عزیزم چقدر خوشحال شدم که پست پرمحتوا ی شما رو خوندم ... دقیقا همینطور است که میگی ... باید خدا رو به عنوان یک پناه مطمئن درک کرد تا او هم برای انسان پناه شود ..میگویند خدا برای هر انسانی همانقدر وجود دارد که آن انسان از خدای خودش تعریف میکند و معتقد است ... گلم امیدم همیشه سالم و شاد باشی و دست خدا به همراهت همراه عزیزم ...
خدایا ... خودت رو از من نگیر ...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   مهدیهامو  |  3 ساعت پیش
توسط   دخترپاییزی8608  |  1 ساعت پیش