سلام... پارسال تولد همسرم بود... با مادرشوهرم و خواهر شوهرم خیلی صمیمی هستم هماهنگ کردم ( ما هنوز عقدیم و رفت و آمد خیلی داریم با اینکه دو شهر هستیم و یک ساعت راهه بین شهرامون) که مادرشوهرم با یه بهانه ای شوهرم بیاره خونه خواهر شوهرم و من بخاطر اینکه تیپ درست حسابیش بزنه و حتی ساعت یادگاریمون بپوشه( همسرم ساعت دوست نداره ولی وقتی پیش من میاد ساعتی ک براش هدیه خریدم میپوشه
) خلاصه بهش گفتم امروز بیا شهرمون و یه ساعتی بیا ک آخر تایم اداری منم با خودت ببری خونمون.... خیلی حرفه ای برنامه ریختم... پدر شوهرم کیک خرید خواهرشوهرم و شوهرش خونه تزیین کرد.... شوهرم به هوای اینکه بیاد پیش من کلی بخودش رسیده بود بیشتر از قبل.... منم اون روز از صب مرخصی گرفتم و کلی بخودم رسیدم و لباس خونگیم برداشتم و رفتم گل فروشی دسته گل نرگس بزرگ گرفتم و کارت تبریک ( یه متن روش نوشتم : از همان روزی که پای تو به این دنیا رسید غصه هایم یک به یک از قلب و جانم پر کشید روز میلاد تو دنیا یک صدا خندیده بود اسمان در مقدمت باران گل باریده بود تولدت مبارک ( اسم همسرم) م ) بعد رفتم رسیدم ترمینال و پدر شوهرم اومد دنبالم ک معطل نشم توی راه... رفتم خونه خواهر شوهرم همسرم گفت عشقم مادر گفته ببرم خونه آجی ( خونه خواهرشوهرم) یخورده دیرتر میام .... منم گفتم ای وای باش پس میمونم اداره نیم ساعت بیشتر ک من نمیکشه .... خلاصه اومد در خونه خواهرشوهرم نیومد بالا مادرشوهرم اس داد گفت میگه نمیام بالا بش گفتم بگو طاها ( بچه خواهرش ) حالش بد شده تا این شنید پرید بالا ( آخه عاشق بچه خواهرش) .... در که باز کردم پریدم بغلش ... تا سه دقیقه توی شوک بود میگفت تو ک سر کار بودی تو که نهار من دعوت کردی .... واااااااااای خداااااااااااااا تا پنج بعدش قربون صدقم میرفت میگفت توی اینهمه سال سنم یبار سورپرایز نشده بودم اونجور..... جلوی همه بغلم کرد تابم میداد توی خونه ... راستی یه عالمه گلبرگ از گلفروشی گرفته بودم داده بودم خواهر شوهرم و شوهرش وقتی پریده بودم بغلش تولدش تبریک میگفتم این دو نفر گلبرگا میریختن توی سرمون ..... انواع گلبرگ ازهمه گلها ..... البته بگم پدر شوهرمم از وقتی در باز کردم تا لحظه آخر فیلم گرفته بود..... لحظاتتون پر از این شادیا و خندها