2777
2789
عنوان

تنبلی موقوف ( پایان دادن به حالتهای افسردگی و سستی و بیحالی در زندگی)

| مشاهده متن کامل بحث + 578621 بازدید | 5287 پست
شادی گفته : یک سال هست که لباس جینگیل در خانه نپوشیده است پس حتما بیرون خانه می پوشد. چرا ما هر چیز خوشایندی را برای دیگران استفاده می کنیم.
به نظر من تغییر شیوه زندگی همین است. ما باید زندگی برای خودمان بخواهیم نه برای دیگران. اگر چند دست لباس مناسب و شیک و زیبا داریم برای میهمانی، باید چند دست لباس راحتی ولی زیبا هم برای داخل خانه داشته باشیم.

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

ستی عزیز خیلی خوبه به نظر من شما فقط باید برای زندگیت یک برنامه خوب داشته باشی یعنی تفریحات زندگیت را بیشتر کنی.
این روزها اگر به هر فرهنگسرا، خانه محله، خانه سلامت، و.... سر بزنی آنقدر برنامه های متنوع می بینی که نگو و نپرس. تورهای یک روزه که واقعا جالب هستند.
شاید بگویید با بچه مگه میشه این کارها را کرد؟ بله من می گویم می شود اگر بخواهید حتما می شوید.
شما خانه دارها، نمی توانید بچه تان را حداقل هر دو هفته یکبار یک روز نزد مادرتان یا مادرشوهرتان یا همسرتان بگذارید؟ شاید بگویید بچه ام شیرخواره هست و به من نیاز دارد. نمی توانید شیر بدوشید و بگذارید؟ حتی می توانید برای رفتن به یک تور یک روزه مادرتان، خواهرتان، یا دوستتان را همراهتان ببرید که در موقع لزوم به شما کمک کند.

خواهش می کنم بچه را بهانه نکنید، اگر بخواهید راهش را دارید.

من االان خانه سلامت پاسداران را می دانم که بچه ها را هم نگهداری می کند مهدکودکش ساعتی هزار تومان می گیرد. مادرانی که در کلاسهای خانه سلامت شرکت می کنند می توانند فرزندانشان را در همان ساختمان به مهد بسپارند. خانه اسباب بازی هم دارد برای کودکان 6 سال به بالا.

عارفه عزیز با تمام صحبتهایت موافقم.
من ده سال و نیم هست که ازدواج کرده ام تا یکسال و نیم پیش وضع زندگیم خیلی فرق می کند. بسیار به زندگیم می رسیدم من در یک خانه قدیمی دو طبقه زندگی می کنم که واحد ما 130 متر هست چون قدیمی هست دائم باید تمیزش کنی با وجود دو تا بچه و مخصوصا پسرم که زلزله هست تقریبا همیشه خانه ام تمیز و مرتب بود. روزی دو وعده غذای متنوع می پختم، کیک، و شیرینی، ترشی و مربا و ..... همیشه سرجایش بود. میهمانی های بزرگ می دادم. تا امروز هم کارگر نداشته ام. همسرم هم هیچ کمکی در خانه داری وبچه داری نمی کند.
ولی از نوروز 89 بعد از یک مشاجره کوچک با همسرم یکباره انگار چیزی درونم شکست. احساس کردم بعد از این همه سال تلاش به پوچی رسیده ام. از آن به بعد دیگر آدم سابق نیستم. برای تقریبا هیچ چیز مهم نیست. یکسال تمام به خانه و زندگیم دست نزدم فقط جارو می کشیدم تمام زندگیم به گند کشیده شد. در طول یک سال فقط سه بار برای اصلاح ابرو و صورت رفتم.
حالا بعد از مصرف داروهای ضد افسردگی خیلی بهتر شده ام ولی هنوز هم آدم سابق نشده ام. اگرچه اصلا هم دلم نمی خواهد مثل سابق بشوم. فکر می کنم تمام اوقاتی را که می توانستم به بهترین نحو زندگی کنم صرف شستن، سابیدن و پختن کردم . آخرش هم شوهرم می گوید آشپزی ات صفر است.
عارفه جون بعضی از افراد خیلی توانایی کار کردن ندارند مثل مادرشوهر و خواهر شوهر من. شما سیستم بدنی ات ضعیف است البته شاید با ورزش کردن کمی بهتر بشوی ولی در هر حال نمی توانی مثلا مثل من بشوی که در طی یک روز ده کیلو سبزی را می خرید و بدون ماشین یا کمک می آوردم، پاک می کردم، می شستم، خرد می کردم، سرخ می کردم، ناهار درست می کردم، شام درست می کردم، به امورات درسی پسرم می رسیدم، جارو می کردم، ظرفها را می شستم، و ...... تازه شب شوهرم می گفت ای بابا مگه چیکار کردی؟؟؟؟؟؟
اینکه چه باید بکنی به خودتان بستگی دارد و شرایط زندگی هر کاری که برای تغییر روحیه ات مفید است انجام بده. ولی به نظر من ورزش خیلی عالیه مخصوصا استخر.
من به شدت بچه را بهانه میکنم. چون میترسم پیش کسی بذارمش. شیر هم با شیشه بهش نمیدم چون رودار شد نزدیک بود سینه نگیره! :( ترکش دادم.
نبودنِ تو فقط نبودن تو نیست، نبودنِ خیلی چیزهاست...کلاه روی سرمان نمی ایستد! شعر نمیچسبد...پول در جیب مان دوام نمی آورد! نمک از نان رفته!!! خنکی از آب.......ما بی تو فقیر شده ایم مادر💔
این تاپیک چقدر جالبه چون آدم احساس میکنه بقیه هم مثل خودشن .....

تقریبا خونه من مرتبه پسرم خیلی به هم میریزه وخیلی هم کثیف کاره دایم باید تی بکشم ولی با این حال سعی می کنم خونه مرتب باشه در ضمن هیچ وقت هم کارگر نداشتم غذا هم روزی یکبار درست می کنم فقط شبا
جواب سوالها:
بعضی وقتا مسواک میزنم
معومولا 1 روز در میون دوش میگیرم
روزی چند بار جلوی اینه میرم خیلی کم
ارایش هم گاهی اوقات خیلی کم (البته زمانی که میرم بیرون )
میل جنسی هم کمه
خیلی دوست داشتم یه کم چاق میشدم ولی علاقه ای هم به خوردن غذا ندارم
دیگه دوست دارم برم کلاس زبان یا کلاس ورزش ولی با وجود این بچه نمیتونم چیکارکنم
نیکی جان سلام مرسی از راهنماییهات راستش من مدتی هست که خیلی دارم تمرین می کنم خودمو تغیر بدم والان خیلی از گذشته بهترم
قبلا خیلی منفعل بودم به خودم اهمیت نمی دادم برای خودم خرید نمی کردم ارایشگاه خیلی کم می رفتم همیشه ابروهام پر بود تقریبا خودمو فراموش کرده بودم ولی الان بهترم
ولی باز هم میگم کاملا درمان نشدم هنوز هم گاهی به سراغم میاد این افسردگی و بی انگیزه ای
بچه ها حسابی امروز حالم بده حتی نمیتونم پست هاتون رو بخونم نمیدونم چرا

دیشب پسرم خیلی اذیت کرد تقریبا 5 صبح خوابیدم الان دارم جون میدم امروز هیچ غلطی هم نکردم

شب میام دوباره
*****ذهنم آشفته، خواب هایم پریشان، خنده هایم فتوشاپی ، درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ ! میزان همدردی ها هم با نظر !!! و تکرار پشت تکرار... *******
امروزم دوباره از دست رفت مثل اینکه چون نتونستم ترک کنم و دوباره نشستم پای بساط نت
البته صبح یه عالمه رقصیدم
نیکی جون واقعا دوست دارم
برات ارزوی لحظه های خوب و شاد می کنم ولی خوب کاری کردی ول کردی
من معتقدم ادم باید از اول یه ج.ری کار کنه که تا 50 سالگی هم بتونه اون کارهارو بکنه!!!!!!
اندکی صبر سحر نزدیک است!!!!!!!!!!
شیوا جون چرا می ترسی؟ یعنی فکر می کنی اطرافیانت صلاحیت نگهداری بچه ات را ندارند؟ اینقدر وسواسی فکر نکن. بعدا هم که بچه ات بزرگ بشه همش می خواهی نگران باشی که چی شد؟ چی کار کرد؟ ریلکس باش امتحان کن باران پیش فردی که بهش اطمینان داری مثل مامانت برای مدت کوتاهی بذار. یواش یواش عادت می کنی. همسر برادر من هم دقیقا مثل شماست. اون هم پنج سال بعد از ازدواج تصمیم گرفت بچه دار بشه. الان بچه اش شانزده ماهش هست (الهی عمه قربونش بشه خیلی پسر ماهیه) ولی مامانش خیلی وسواس داره، به ندرت پیش می یادش بچه اش را پیش کسی بذاره، حتی برادرم، الان هم پسرش عین سیریش بهش وصله، همش میگه چه کنم، چه کنم. مقصر خودش هست. بخاطر بچه درس و دانشگاه را که برای رفتنش خیلی زحمت کشیده بود فعلا کنار گذاشته ، فکر هم نمی کنم ادامه بده. با مادر من در یک خانه زندگی می کنند اگر برای نیم ساعت کار ضرروی بذاره پیش مامانم، ده دفعه تلفن می زنه، اینقدر که همه را کلافه کرده.
پس شما اینطوری نباش، همه بچه شان را دوست دارند، ولی نذار وابستگی بیش از حد بین شما و باران بوجود بیاید چون هم خودت ضربه می خوری و هم بچه،
در مورد شیر هم حق باشماست اگر دوری از شما باعث میشه سینه را نگیره کنارش بمون ولی از وقتی که به غذا خوردن افتاد یواش یواش از خودت جداش کن
عارفه جون خیلی خوب کاری کردی
منظورم رقص است.
منکه وقتی می رقصم خیلی حال می کنم
ولی تازگی ها جلوی پسرم نمی تونم برقصم چون خیلی از هیکلم ایراد می گیره.
آره عارفه جون توی هر کاری باید تعادل داشت.
الببا کمال خوشحالی و ابراز شادی باید اعلام کنم که .........
من با کمک شما دوستای گلم و دلگرlمی های نیکی جون بالاخره تونستم
امروز کلی لباس بشورم
خونه رو جارو کنم
گردگیری نسبی
شام بپزم (مرغ با سیب زمینی سرخ کرده)شوشو از خوشحالی نمیدونست چیکارکنه
دوستان سعی کنید خیلی هم ایذه ال گرا نباشید میشه سطحی هم تمییز کرد

اندکی صبر سحر نزدیک است!!!!!!!!!!
سلام دوستا جون خوب میبینم که دوستای خوبم از من موفق تر شدن خدا رو شکر

من امروز اصلا طبق برنامه نبودم پچملی دیشب اصلا نخوابید من امروز همش خواب آلو بودم

ولی خوب بعد از ظهر بالاخره یه کاری کردم اونم تمیز کردن زیر میز کامپیوتر بود که 6 ماه بود دست نخورده بود واویلا ولی خوب خیلی مرتب شد .

فردا که میرم خونه مامانم ولی جمعه کلی کار برای انجام دادن دارم مطمئن باشین
*****ذهنم آشفته، خواب هایم پریشان، خنده هایم فتوشاپی ، درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ ! میزان همدردی ها هم با نظر !!! و تکرار پشت تکرار... *******
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

استخاره

sara20022 | 25 ثانیه پیش

شعر🌱

mooferferi | 1 دقیقه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز