شاید چیزعادی باشه اما من بعد چند روز هنوز نتونستم اون صحنه رو فراموش کنم،از بس پیش شوهرم هی تعریف کردم دعوام کرد که دیگه بس کن
ولی اینجا مییگم شاید از ذهنم رفت بیرون
ماجرا اینجوری بود که ما چند روز رفته بودیم سفر و بعدش برگشتیمو شوهرم صبح رفت سرکار منم بعد صبحونه و کارای خونه همراه پسرم رفتیم خرید،طبق عادت همیشه رفتم تا از سوپرمارکت سرخیابون یه چیزایی بخرم رفتم توی سوپر مارکت اما کسی رو ندیدم، چون میدونستم سوپرمارکت تهش انباره اعتنا نکردمو دریخچالشو باز کردمو و شیر و پنیر ... برداشتم بعدم کیک و... ولی باز سروکله صاحب سوپری پیدا نشد با کلیدم زدم رو شیشه ویترین ولی بازم کسی نبود دیگه خودم یه پلاستیک برداشتمو چیزارو گذاشتم توش و کارت عابر بانکمو دراوردمو بازم زدم رو میز ولی خبری نشد پسرمم هی شیطونی میکرد و من هی میگفتم نکن یهو مشکوک شدم و چون میز بلند بود رفتم رو پنجه پاهامو یا خداااا دیدم پسره جوون صاحب مغازه که از قضا همسایمونم بود پخش زمین شده و چشاش زده بود بیرون....یهو ناخودآگاه جیغ زدمو و با پسرم دویدم بیرون با جیغ من مغازه های بغلی باخبر شدنو دویدن اومدن اما کار از کار گذشته بود پسره بدبخت داشته با یه سیم برق نمیدونم چیکار میکرده که یهو برق میگیرتش و تموم!تازه سه ماه بود عروسی کرده بود، خیلی وحشتناک بود، شاید اگه کسی زودتر میدیتش اون اتفاق نمیفتاد😖😖😖😖😖
من مری طلا هستم کاربریم غیرفعال شده[smiley]s/sm65.gif[/smiley]
اینا هم انتخاب جاریم بود!سلیقه شو دوس دارم [smiley]l/l_40.gif[/smiley] http://photo.ninisite.com/Showphoto.aspx?vid=2015111109474413609