من خودم ۱۲ سال با پدر و مادرم توی یه شهرک به فاصله ۲ تا کوچه زندگی میکردیم . وقتی اسباب کشی کردن رفتن داخل شهر خیلی برام سخت بود وقتی با بابام خداحافظی کردم و بابام رفت انگار پشتم خالی شد .
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نمیخواستم با این تاپیک کسی رو ناراحت کنم . ولی واقعا بعضی ها زندگی رو خیلی سخت میگیرن . حداقل با شنیدن لحظات سخت زندگی بقیه متوجه میشن که زندگی خودشون همچین سخت هم نبوده . و قدر زندگی شون رو میدونن .