سپاس و افرین ان پادشاه را
که گیتی را پدید اورد و ما را
بد و زیباست ملک و پادشاهی
که هرگز ناید از ملکش جدایی
جشن بود،جشن بهاران.نامداران شهر همه جمع بودند. از هر شهری شتهی
و سپهداری امده بودواز هر مرزی،پریچهره و زیبت رویی .
ستارگان همه گرد امده بودند و در میان انها ، پادشته پادشاهان ( شاه موبد)
مانند ماه بر تخت پادشاهی تکیه کرده بود. پیش روی شاه موبد ،
جنگجویان بودند و گرداگردش ماه رویان . مردمان شادی میکردند و
بلبلان میخواندند.
از هر باغی ئ هر صحرایی ، سرودی به گوش میرسید . همگان از خانه به صحرا امده و به تماشای جشن و پایکوبی نشسته بودند.
ببینید درخواست پادشاه را از زن زیبا روی
ادامه ی این داستان جذاب در لینک زیر :
ادامه ی مطلب