خدایا توبه....

از دست این مادرشوهرم آخه من چکار کردم که گیره این افتادم؟؟؟لعنتیه مرض  چند روز پیش رفتم خونشون خودش چند تا دونه کشک داد به من منم گذاشتم تو کیفمو اصلا سرش نرفتم همون موقع هم با اصرار گرفتم ازش بعد دیروز میگه اگه کشک ها رو نخوردی بیار میخوام بریزم تو شله،من اولش فک کردم میگه اگه خوردین بیا بازم ببر،شاید باورتون نشه ولی همش ۷ تا کشک بود،اینقدر اعصابم خورد شد بعد بردم کشکها رو بهش دادم گفتم من نه اینا رو خوردم نه میخورم بگیر بریز تو غذات از اون ور راه افتاده دنباله من که نه همین جوری گفتم خیلی دلم میخواست پرتشون کنم تو کوچه ولی بازم مراعات کردم آخه یکی نیست به این بگه بدبخته ندید بدید خاک تو سرت کنن لیاقتت همینه خدا شاهده من تا حالا از این یه نخودم ندیدم.....حالا جالب برخورد شوهرم....