اخ خ خ که منم شدید دلم گرفته.با اینکه تا زه پنجاه روزه دخترم به دنیا اومده.یه دختر زیبا و دوستداشتنی.الانم کنارم خوابیده.ولی من غم دنیا رو دلمه.فردا تولدمه ولی اصلا حس و حالی نمونده برام.روزهایی که فکر میکردم وقتی برسن خوشحالترین ادم دنیام و خیلی منتظرش بودم کسی که اصلا باور نداشتم زد و خراب کرد.بدجورم خراب کرد برام.
پدر و مادرم اصلا توجهی به من ندارن سرشون به کارشون گرمه منم همش تو خونه هستم وقت زیادی برام ندارن
بچه که بودم خیلی شیطون شاد و سدخوش بودم ولی الان که بزرگتر شدم فهمیدم دنیا خیلی مسخرس زندگی سخته هیچ چیز خوشحال کننده ای نمیبینم
نمیدونم ولی احساس میکنمپدرومادرم در حقم کم گزاشتن هیچ وقت بهم محبت نکردن
هروقت باهام حرف میزنن فقط سرم داد میزنن همیشه ازم دور بودن حالا هم همینطوره مامانم الان برای اینکه باهام حرف نزنه خوابیده
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز