هنوز هم بعد گذشت ۳۷ سال، پدر شوهرم عکس دخترش رو توی کیف پولش داره و بهش نگاه میکنه و مادر شوهرم عکس دخترش رو گذاشته کنار کامپیوترش تا بتونه هر روز نگاه کنه.
مادر شوهرم گفت: ما هرگز فراموش نمی کنیم اما زندگی جریان داره و ما باید قوی باشیم، ما باید قوی باشیم و به بقیه خانواده فکر کنیم.
الهی بمیرم
باران جان بچت چندوقتش بودرفت؟چه مدت گذشته؟
نذاشتن من بچموببینم داغش فقط به دلم موندیه عکس هفته ۱۱دارم بااون زارمیزنم هیچی ازش ندارم
هفته ۹ بود که قلبش ایستاد. بدون هیچ علایمی، نه دردی و نه مشکلی. یهو خونریزی شروع شد و مجبور به کورتاژ اورژانسی شدم.
قبلش سونو اول رفته بودم، قلب جنین تشکیل شده بود، همه چی خوب بود، تیروئید بارداری گرفتم و بعدش قسمت نبود با ما بمونه.
فرشته ام دوباره بر میگرده اما اینبار سالم و صالح بر میگرده و با ما می مونه،
اوایل کارم همش گریه بود، به خاطر سن ام استرس داشتم که اگه بچه دار نشیم چی.
اما بعدش به خاطر شوهرم سعی کردم به جای غصه خوردن، خودم رو تقویت کنم.
دلم برای شوهرم خیلی سوخت، وقتی ضربان قلب بچه رو دید میخواست از خوشحالی پرواز کنه، اصلا نمیذاشت من کاری کنم توی خونه.
وقتی بعد کورتاژ بهوش امدم، پرستار گفت شوهرم توی اتاق انتظار خیلی گریه کرده.
از کورتاژ دو ماه میگذره، شروع کردم به تقویت خودم، واکسن های لازم رو انجام دادم. آخرین واکسن هم باید دو هفته دیگه بزنم، بعدش یک ماه صبر میکنم به خاطر واکسن، احتمالا بعد دهه محرم میرم واسه اقدام
منم که میرم سر خاک بچم یه دختر اونجا خاکه پنج سالشه سال هفتاد فوت شد پدر مادرش هر هفته میان سر خاکش
من وضعیت دندوناش یکم خرابه از لثه هام خون میاد چقدر طول میکشه تا درستشون کنم وای مثل مرگ از دندانپزشکی میترسم
مرسی عزیزم همچنین شما
