مادرهایی که بچه از دست دادین والان دوباره یا اقدامین یا باردارین و یا هم دوباره مامان شدین بیان با

الهی امین

سلام منم تازه بچمو توی هفته ی سی و پنج از دست دادم،بچم سالم سالم بود دوروز قبلش سونو داپلر داده بودم همچیش عالی بود،یه دفعه نصف شب ایست قلبی کرد💔توروخدا هرکس این کامنت رو خوند برام دعا کنه💔

پسر منم هفته ی سی و پنج یکدفعه ایست قلبی و تمام💔

😔😔🫂🫂 واقعا متاسفم

رفتم تاپیک هاتو خوندم 

انشاءالله خدا بهمون صبر عظیم بده 

البته من الان خیلی حالم بهتر از قبل شده که همشو مدیون خود خدایم 

اون که یا داغی رو نمیده با اگه بده صبرشو ازقبل میده 

امیدوارم اون دنیا بچه‌ها مون بهترین جایگاه رو داشته باشن و با هم همبازی باشن 

ماهم تا عمر داریم به یادشونیم 

انشاءالله اونا هم مارو از اون دنیا میبینن و منتظر ما هستن و برای ما دعا میکنن 

خدا کنه ماهم بتونیم روسفید بریم پیششون 🤲🌹

خدایا مواظب بچه هامون باش

هم این دنیا هم اون دنیا 

فقط خودتی که نگهدارنده ی خوبی هستی

ان شاءاله

چقدر گذشته از فوت بچتون؟من هرچی میگذره حالم بدتر میشه انگار تازه میفهمم چه بلایی به سرم اومده

سلام بچه ها

نی نی من به دنیا اومد عید فطر

هر چند از استرس و... خیلی سختی کشیدم و اذیت شدم

خدا بهم پسر داد،انشالله که سالم و سلامت باشه

انشالله دوستان جدید و بچه های قدیم تاپیک که در اقدام هستن،زودتر دامنشون سبز شه و دل مشغولی شیرین پیدا کنن،هر چند داغ از دست رفته سر جاشه ولی کمرنگ تر میشه

دیروز سالگرد دخترم بود،نذاشتن برم سر خاکش،چون نمی تونم پسرم رو تنها بذارم،اونم زیر ۴۰ روزش بود

خیلی براش دلتنگم،خیلی وقته نتونستم برم بهش سر بزنم

خدا واسه من دختر نخواست،امیدوارم دخترم از اونجا ببینه چقدر دلم باهاشه و نتونستم برم سر خاکش،شرمندش هستم

انشالله به زودی فرصت شه،برم بهش سر بزنم

قدم نو رسیده مبارک عزیزم،ان شاءاله برای هم بمونید♥️

عزیزم خدا بهت صبر بده . منم داستانی دارم مثل مال شما توی ۳۷ هفته و ۲ روز . همه ی ما که اینجا هستیم این درد رو کشیدیم خیلی سخته خیلی زیاد . شما که طبیعی زایمان کردی از من بیشتر رنج کشیدی . من مطمئنم که خدای مهربان برات جبران می کنه . ایمان دارن که همه ی ما انتخاب شدیم حالا چرا و فلسفه اش چیه نمی دونم . اما این درد من رو بزرگ کرد . و تنها راه تحملش توکل به خدا و یاد خداست . احتیاج به زمان داری . می دونم روزها سخت می گذرن ولی می گذرن و الهی که بهترین ها برات اتفاق بیافته

شما چرا؟همینطور بی دلیل؟

اره شبش تکون خورد فردا صبح تکون نخورد و تمام . اون روزها منم می اومدم اینجا دردل می کردم و دوستان بهم کمک کردن . می گذره عزیزم این روزها هم می گذره . اما فراموش نمیشه فقط کم رنگ می شه . من هنوزم با یاد پسرم به این گروه سر می زنم. یه مدت به بدنت و ذهنت فرصت بده که آروم بشه بعدش دوباره اقدام کن . انشالله همه چی عالی پیش میره . شک نکن 

منم پسرم رو ندیدم و حسرتش به دلم موند اما فکر می کنم اینطور بهتر بود . اگر می دیدیم همه چیز سخت تر می شد

چه سالی اینطوری شد،من همش خودم رو سرزنش میکنم میگم نکنه کم گذاشتم یا کاری کردم

خیلی دلم میخواد دوباره بچه دارشم،نوزاد میبینم غصم میگیره 

ولی میترسم دوباره این اتفاق بیفته ،از طرف دیگه هم میگم هیچکس جای امیر محمدم رو نمیگیره،داغش تا ابد توی دلم میمونه،اینکه بغل مادر به خودش ندید و رفت جگرم رو آتیش میزنه

برای من ۱۴۰۰ شهریور اینطور شد 

منم دقیقا همین فکر رو می کردم که تقصیر من بود شاید من فلان کار رو کردم یا نکردم بعدش می گفتم تقصیر دکتر بود حتی فکر می کردم تقصیر شوهرم بود چون حشره کش استفاده کرد شاید واسه اون بود خلاصه هزار جور فکر و خیال که هیچ فایده ای نداره. به قول یه دوستمون بهم گفت این بچه ها عمرشون به دنیا نبوده و خدای بالای سر اینطور مقدر کرده اگه خدا می خواست بمونن اگه سنگ از آسمون می بارید می موندن . شما هم با این فکر ها خودت رو آزار نده . سعی کن سرت رو به یه کاری گرم کنی . برو باشگاه زبان بخون یه کاری پیدا کن وقتت پر بشه عزیزم. 

این بچه توی بهشت خدا بهتر از بغل مادر رو دارن شک نکن .

یادمه منم به شوهرم می گفتم اگه دوباره اینطور شه چی شوهرم می گفت آنقدر میاریم تا بشه