سلام.من پیامای پر درد و پرمهرتونو که دیدم تصمیم گرفتم از درد توی سینم بنویسم.. خدا میدونه چه به روزگارمون میاد و بخدا هیچ کس جز یکی مثل خودمون درکمون نمیکنن فقط دلداری پوچ هست. امید وارم هیچ زنی تجربه نکنه...
من یه بچه دارم. بعد 4سال اقدام کردم برای بارداری... بعد 3ماه اقدام که ناموفق بودشک به بارداری داشتم. رفتم آزمایش عدد بتام کم بود.. خلاصه 20 روزی درگیر بودم و مدام سونو و آزمایش فهمیدم بارداریم خارج از رحمی هست. بستری شدم و سوزنmtx زدم دفع شد... بعد دوماه باز اقدام کردم با یه بار اقدام باردارشدم... خیلی نور امید به زندگیم برگشت... لکه بینی داشتم.. تو6هفته یهو خونریزی پیدا کردم سریع رفتم سونو که گفت قلبش تشکیل شده و هماتوم دارم. 5ماه استراحت بودم خونه مامانمم و بعدشم باز چون درد داشتم دایم استراحت بودم. تو بارداریم خیلی استرس و عذاب کشیدم. یا سرگیجه شدید داشتم یا تپش قلب یا علائم مسمومیت بارداری که دائم آزمایش میدادم و خداروشکر خوب بود. سابقه فشار خون تو بارداری اولم داشتم بخاطر همین از اول بارداری نمک رو حذف کردم و روغن و برنج رو خیلی محدود کردم. فست فود و سس و خلاصه هیچ چیز ناسالم نمیخوردم. بخاطر تغذیم همش ضعف داشتم. خلاصه که سرتونو درد نیارم. با همه ی استرس و مشکلات رسیدم به36هفته تمام ک سن بارداریم تکمیل شد و دیگه فقطططط لذت میبردم از بارداریم و روزای خیلی شادی داشتم
پسرم چقد انتظار اومدن داداششو کشید. چقد خرید کردیم. یهو تو38هفته یه روز تکوناشو حس نکردم.... آخ قلبم. بچم یهو ایست قلبی کرد و پرکشید.... زایمان طبیعی بدون بچه... بدون صدای گریه بچه... الان18روز میگذره و من از هرچیزی یاد محمدم میوفتم و آتیش میگیرم. برام دعا کنید آرامش بهم برگرده.... روزی که وسایلاشو داشتم جمع میکردم از تو خونه انگار باز برای بار دوم از دست دادنشو حس کردم... قلبم گاهی تیر میکشه...