صب که بیدار شدم کفشمو که پوشیدم گفتم آه.
احساس کردم بچه سر جاش نیس.رسیدم سرکار .حالم خراب شد.دسشویی داشتم ولی نمیتونسم دفع کنم.آژانس گرفتم رسیدم خونه.حالم خراب بود.تنها دوس داشتم مامانم الان پیشم باشه.آخ که چقد زنگ زدن بهش برا م سخت بود.به زور بهش زنگ زدم.بیچاره فک کرد زایمان زود راس دارم.بعد به شوهرم زنگ زدم.رنگم شده بود گچ.زرد.
رفتیم بیمارستان.که گفتن مرده .هنوز داغونم.😪😪😪