مهرا جان میدونم خیلی سخته، من سه ماه وهشت روز بادخترم خاطره دارم اسمش سه ماهه برا من یه عمره
من هروز دارم خاطراتم رو مرور میکنم واصلا تکراری نمیشه برام هروز دارم عکساشو میبینم به این فکر کن چقدر شرایط من سختره
واینکه تو حالا مسیولیت یه بچه دیگه رو به دوش داری
درحقش مادری کن کاری که من نکردم برای دخترم
وقتی حامله بودم پدرم فوت کرد وشبانه روز گریه کردم مطمینم دختر عزیزتر ازجونم تو شکمم خیلی اذیت شد
تروخدا تو اینکارو نکن خواهش میکنم