همیشه فراموش کردم و طرفشون رفتم روز به روز بدتر شدن همیشه هم منو ادم خییلی خوبی میدونستن و ازیتم میکردن .تا لهم کردن.سپردمشون به خدا.گفتم میخوای ببخش میخوای تلافی کن .خوشی پشت خوشی براشون اومد شایدم سختی داشتن من خبر نداشتم .اخر سر گفتم اقلن اینکارو بکن خدا اینو اینجوریش کن .کرد .همونطور که گفتم .اونو اونجورش کن .بعدی اینطور هممشو انجام داد.میگفتم خدا من میبخشمشون بجاش بهم یه نینی بده .اونم نداد .گفتم ازیت بشن شدن.موندم خودم .چند روز پیش چند نفر بدجوری دلمو سوزوندن نفرین کردم گفتم خدا اگه قصدشون ازیت بوده از دل من باخبرشون کن .انقد پشیمون شدم .گفتم خدا اتفاقی که برا من افتاد برا گرگ بیابونم نیفته .توبه کردم .ولی دلم میسوزه بیگناه انقدر ازیتم کنن.
خب اونم که عرفا میگن برای تعالی روح ینی همین دیگه وقتی بی تفاوت بشی روحت آزاد میشه.حالا تو هر دین و مذهبی باشی ..بودایی یا مسلمونی یا مسیحی و بی دین و ..مهم نیست فقط روحت باید آزاد بشه.
به موقعش خدا بهت نی نی هم میده انشالله هیچ چیز این دنیا قابل پیش بینی نیست.
خواهش می کنم عزیزم..
صبوری کن پسرت تو بهشت پیش خدا سربلند بشه.چون اولین نشانه ایمان صبره..در کنارش روزی ۱۰۰ بار بگو شکرالله یا ال حم الراحمین..باور کن به آرامشی میرسی که خودتم تعجب میکنی چون به محض اینکه شکرگزاری کنی انرژی مثبتشو خودت میگیری و درهای رحمت و نعمت خدا هنوز که شکرگزاریت تموم نشده به روت باز میشه..من واقعا با صبوری و شکرگزاری تونستم به آرامش برسم.نام خدا رو هم که دیگه به زبون بیاری نور علی نوره همش انرژی مثبت بهت میده.نمیگم گریه نکن چون ما درد تو قلبمونه و گاهی گریه هم میکنیم هیچ ایرادی هم نداره ولی همش بگو خدایا شکر ازت ممنونم
بچها دوستم، یکی ماه خورده ای بارداریش از من جلوتر بود اوایل ابان وقت زایمانشه، امروز باهم صحبت میکردیم، چون گاهی میرم بهش کمک میکنم سنگین شده، گفت چند روزه بدنم بشدت خارش میده بی طاقت شدم ، منم اینحا خونده بودم که خارش میتونه نشونه بهم خوردن انزیمهای کبدی باشه، بهش گفتم سریع برو دکتر رفت گفت دکترم ازمایش نوشته اورژانسی گفته بود جوابشو بیار خوب نباشه باید سریع بچه رو برداریم، انشالله که همچی براش خوب باشه، ازتون ممنون بچها صحبت های شما اینجا باعث شد این مطلب بدونم بهش بگم،
