مادرهایی که بچه از دست دادین والان دوباره یا اقدامین یا باردارین و یا هم دوباره مامان شدین بیان با

دارچین توی جایی میندارم.

زعفرون به غذا میزنم و زنجبیل هم به غذا اضافه میکنم

چای منظورم بود

آره ما همه مصيبت ديده ايم

بايد مواظب باشيم كه نمك رو زخم هم نپاشيم

حالا ميفهمم كه چرا نزديكانم در مقابل من سكوت مي كنن چون ما ها  هممون كمرمون خم شده

هر  حرفي هم ممكنه كمرمون رو بشكنه

مدل عزاداري هر كسي متفاوته

يكي به خدا نزديك ميشه كه خوش به سعادتش

يكي شكايت مي كنه

يكي چراي سرنوشتش رو مي خواد بدونه

خوش به حال كسي كه به آرامش ميرسه

من مي خواستم قيامت بشه و پسرم رو زنده بغل كنم

من مي خواستم نشنوم از كسي كه هر كه به خدا نزديك تره جام بلاش بيشتره اين حرف منو داغون مي كنه

امروز يكي ار دوستان نوشت ان مع العسر يسرا

با هر سختي آساني است آرامش است 

قلب سوخته ام تكون خورد

مریم‌جان منم چون یکی از احتمالاتم مسمومیت بارداری بوده ولی خب رشد بچم خیلی طبیعی بود.الان بارداری دوم تحت نظر پریناتولوژیستی؟بعد نسبت به بارداری قبلی چه آزمایشات و مراقبت های اضافی تری داری؟؟ نگفتن باید مثلا بچه رو هفته ۳۷ به دنیا بیاری؟یا ب ای مانیتور بهتر بستری بشی؟

بله زیبا جان.

ان مع العسر یسرا.

واقعا بعد هر سختی، خدا خودش آرامش میده.

به نظرم زعفرون نخور فعلا ..درسته طبعش گرمه ولی خب ممکنه خونریزی رو بیشتر کنه و بعدشم که کلا تو اقدامی زعفرون بهتره نخوری ولی به جاش خیلی چیزای گرم هست جایگزین کن.روزای اقدام شبا به همسرت چای و دارچین و عسل بده.همسرتم تقویت کن.کنار غذاتون به جای نوشیدنی ویتامین سی بخورین از اینا که شلیه قرص جوشان های قدیمیه😁نوع آلمانیش هم خیلی با کیفیت و خوشمزه ست..یه مدلشم هست فقط روی داره که چون زینک هست واسه همسرت خیلی خوبه

سلام به همه مادرای عزیز .من تازه اومدم تو این گروه .دکتر روانشناس گفت اگه می

اگه میخای حالت بهتره بشه باید با مادرای که داغ دیدن حرف بزنی .من هر روز میومدم اینترنت و داستان درناک کسایی که فرشتهاشون از دست دادن و میخوندم. وگریه میکردم. و غم خودم از یادم میرفت

زیبا جان همونطوری که شادی هامون گذشتن غم هامونم کمرنگ میشن..بالاخره پایان شب سیه سپید است..♥️♥️♥️♥️

تا تونستم بیام تو این گروه و بتونم خودم هم حرف بزنم واز دردم بگم

سلام دوستای خوب خوبید 

من امروز حالم خوب نبود نشد بیام گروه تا الان 

سرما شدید خوردم تب کردم دایم خواب بودم خلاصه رو به موت بودم 

پیام ها رو خوندم 

بین ماری و مهرا سوتفاهم پیش اومده 

هر دوتون کوتاه بیاین و دوباره دوست های خوب بشین برای هم مث قبل . 

به دوستای جدیدی هم که به جمع ما اضافه شدن خوش آمد میگم و متاسفم که به این جمع اضافه شدین اما امیدوارم جایی باشه که بنونید با درد دل کردن کمی خودتون رو سبک کنید و انشالله بزودی صاحب فرشته نازی بشین 

پايان شبه سيه سفيد است 

چه زيبا چه اميدواركننده

سلام آذی جون ..انشالله بلا ازت دور باشه.یکم دمنوش زنجبیل لیمو عسل بخور خیلی حالت بهتر میشه.سخته تنها هم هستی کسی نیست ازت مراقبت کنه.گرچه خودمم ۶ ساله از خانواده ام دورم و تو مریضی هام تنها بودم ولی ادم فولاد آبدیده میشه😁