شغلش آزاده اینجا پیتزا فروشی داره با دو نفر دیگه
اما ایران هم بیزینس خودش رو داره زیاد در رفت و آمد هست خرید فروش زمین
نه بابا حاملگی من اونو از زندگی عقب ننداخته چون شغلش آزاده و دست خودش هست
ولی خوب خودمو از درس عقب انداخته منظورش خودم هست میگه اگه بچه دار نمیشدی الان درست تموم شده بود کار خوب پیدا میکردی کلی درآمد داشتی
منم دقیقا مثل تو بودم حدود ۴ تا ۶ ماه اصلا تخمک نداشتم دیگه دکتر بهم شک کرد احمق عوضی برگشت بهم گف تو دیگه تخمدان هات از کار افتادن داری یائسه میشی باید تخمک اهدایی بگیری تویی که تخمدان هات با این همه آمپول کار نمیکنه دیگه به طور طبیعی که دیگه هیچی...فک کن منی که هنوز داغ بچم تازه بود برام هنوز شیرم خشک نشده بود این حرف چقد سنگین میتونست باشه اون لحظه هزار بار مردم
من خیلی خواب میبینم مامانم حامله شده بچه آورده همشم دختر هست توی خوابم
بعد من مث ابر بهار اشک میریزم میگم تو بچه اوردی که دل منو بسوزونی بگی من میتونم با این سنم بچه بیارم ولی تو نمیتونی بچه بیاری
این خواب خیلی برام تکرار میشه
طفلی مامانم اینقدر. غصه منو خورده که ناراحتی قلبی گرفته توی این سالها با اینکه جون هست و از من پونزده سال فقط بزرگ‌تره
ولی بخاطر من خیلی غصه میخوره طفلی
قربون قدرت خدا برم این گداها میبینین چقدر بچه دارن
یک گدایی هست در خونه مامانم میاد مامانم میگه هر سال یکی میزاد هی شکمش پر میشه هی خالی میشه
