ببین بخدا منم دلم خیلی واسه بچم میگیره و دلم میسوزه یادم میوفته چه زحمتایی کشیدم و چه آرزوهایی داشتم و .. ولی با غصه کاری از پیش نمیره.جز اینکه باردار شدنت عقب میوفته
ببین من سه روز تو هفته میرم باشگاه ..هفته ای یه دونه کتاب میخرم و هر شب کتاب میخونم که کلا حواسم پرت میشه..باقی وقت هامم آشپزی و ... در هر صورت به این نتیجه رسیدم که هیچ کس نمیتونه به جز خودم کمکم کنه.مثلا تو ایام محرم اصلا مزاسم عزاداری نرفتم چون خودم با این حال و روزم زمینه افسردگی دارم بخوام تو محیط های غمگین بمونم روحیه ام خراب مبشه و همسرم اصلا خوشش نمیاد.من زیارت عاشورا هر روز میخونم و تو قلبم برای امام حسین عزاداری می کنم چون میدونم ایشون اصلا به عزاداری من نیاز نداره.وقتی برم مراسم گریه و زاری حال روحیم بدتر بشه بعد حوصله همسر و زندگیمو نداشته باشم.اونوقت امام حسین ازم راضیه؟؟نرو مراسمات عزاداری..انشالله با بچه ات بعدا برو..امام حسین یه عالمه درس تو روز عاشورا به مروم داد ولیما بیشتر به گریه و طبلو سنج و قیمه اهمیت میدیم🙄🙄🙄 من اینهمه بهت پیشنهاد دادم تو یه کدومشو انجام ندادی
تنهای عزیزم اره ما فامیلیم ازمایش زنتیک نه ندادم زیر نطر دکترقلبم هست آزمایش کامل برام نوشتن .امروز رفتم آزمایش دادم
من روز جمعه گفتم میرم خونه مامانم رفته بودن خونه باغشون گفتم اونجا حال وهوایی عوض شه محلشون اونجا یه حسینیه دارن که مراسماشون باشکوه برگزار میشه برا شب هرچه اصرار کردن که بمون بریم مراسم گفتم کار داریم میخوایم بریم چون اصلا تحملشو نداشتم بمونم وگهواره رو ببینم آدرس یه خونه ایی رو بهمون دادن گفتن لیمو دارن از باغش میاره برین بخرین رفتیم خونه اون خانمه همسر شهید بود گفت قبل از اینکه بیاین لیموها رو ببینین گهواره درست کردم داخل خونه برین تبرکی بردارین اینجا بود که اشکای من سرازیر رفتم گهواره رو دیدم دیگه اصلا نتونستم تحمل کنم زدم زیر گریه ..گفتم خدایا من اینهمه امروز فرار کردم اخرش مستقیم رفتم بالا سر گهواره
منم ۱۰۰ تا صلوات میفرستم برا آرامش و حل مشکل باران عزیزم
