عزیز دلم انشالله خدا بهت کلی بچه های ناز بده که غم هات کم رنگ بشن انشالله بزودی پسر گلت ارسام برگرده . تو هنوز خیلی جونی خیلی فرصت داری برای مادر شدن . مطمینم به سن من برسی مادر چند بچه ناز هستی و انشالله پسرت اونموقع حسابی برای خودش مردی شده . خواهر منم یک لوله اش بسته بود با ای وی اف باردار نشد توی لاپاراسکوپی هم لوله اش باز نشد ولی زودی بعدش با همون یک لوله باردار شد الان پسرش پنج سالش هست ماشالله . درست وقتی میخواست بره جنین هاش رو انتقال بده فهمید بارداره
خواهر دیگه ام از شوهر اولش هر کار کرد باردار نشد مشکل هم از. خواهرم بود بعد از هم جدا شدن بعد از یازده سال خواهرم ازدواج مجدد کرد بخاطر تجربه قبلی که داشت منتظر نشد اقدام طبیعی کنه سریع بعد ازدواجش رفت دنبال کارهای ای وی اف . چند بار ای وی اف اش کنسل شد چون تخمک هاش اصلا خوب نبودن . خواهرم هر چند ماه یکبار از همون سن پریودیش پریود می‌شد . شاید در سال سه چهار بار پریود می‌شد که دو روز هم بیشتر نبود ، دکترش گفت ای وی اف نکن بیفایده اس تخمک هات کیفیت نداره ولی بالاخره با اصرار خودش براش ای وی اف کردن . با همون ای وی اف اول باردار شد اونم دوقلو یک دختر یک پسر
الان دو سال و نیمه آسون هست اینقدر ناز هستن و شیطون که حد نداره . اینو گفتم که بدونی با یک لوله و بدون تخمک خوب هم میشه بچه دار شد فقط و فقط باید خدا بخواد و بس
خدا رو شکر عزیزم برا خواهرهای گلت انشالله خودتم مثل همونا برات معجزه بشه ، خدا کنه فقط به اون مسیر ها نرسم من ۳ بار باردار شدم خدا کمک کنه بازم بشم و سالم من هنچی رو چک کردم مشکلی نبود ولی بارداری اخرم گفتن بخاطر کورتاژ قبلی هنوز اسیب پذیر بوده و زود نباید باردار میشدی ولی دکتر خاک بر سر بهم.گفت با اولین مریود اقدام کن منم همون پریود شد اخریش از شانس زود باردار شدم و اون اتفاقات ممنونم عزیزدلم ولی دیگه بعد دو سال و خورده ای طاقت یک روز دیگه ام نداره خدا دلش به رحم بیاد برام اینروزا طاقتم سر شده و امیدوارم خدا هیچ زنی رو با مادر بودن امتحان نکنه خیلی سخته خیلی جمعه ک میشه حالم خراب میشه خیلی خراب
میگم ک خدا رو شکر هر جی اینجور جیزاست شامل من میشه همون چند درصد ها مثل بند ناف ک اونجوری خفه کنه بچم رو مثل خطا مثل خارج رحم مثل اینکه تو هفته ۶ تازه اوایلش لوله از دست دادن فقط فقط گفتن بخاطر کورتاژ بوده نمیدونم بخدا
چه نی نی سایت جالب شده من سال نود و یک عضو شدم از سال نود و چهار دیگه نی نی سایت نیومدم
چون دیگه بچه ها توی تلگرام گروه زدن برای خودشون یک گروه داشتیم که من اسم گروه رو انتخاب کرده بودم گذاشته بودم بازگشت فرشته ها . وقتی اون گروه رو زدیم تعدادمون شش هفت نفر بود که از نی نی سایت رفتیم تلگرام . بعد اعضای گروهمون زیاد و زیادتر شد ، خدا رو شکر توی اون گروه همه فرشته هاشون برگشت پیششون دوباره که البته اکثریت بچه ها هم جنسیت فرشته های زمینی اشون برعکس فرشته های آسمونی اشون می‌شد . تعداد کمی بودن با همون جنسیت قبلی فرشته هاشون برگشت پیششون . من اونجا شده بودم مادر بزرگ گروه هم قدیمی ترین عضو بودم هم سنم از بقیه بیشتر بود هم هر کی عضو جدید می‌شد نصیحتش میکردم سریع باردار بشه و اقدام کنه . چندین نفر بودن که فرشته های قبلی اشون بدنیا اومده بودن و چون مشکلاتی مث مشکل قلبی و چیزای دیگه داشتن بعد چندین ماه از دستشون داده بودن شرایط اونا سخت تر بود چون هم فرشته اشون رو بغل کرده بودن شیر داده بودن زندگی کرده بودن باهاشون هم ترس اینو داشتن که دوباره همون مشکل تکرار بشه . من اونقدر بهشون امیدواری میدادم حد نداشت که بالاخره راضی به اقدام میشدن . خدا رو شکر همشون باردار شدن و بچه هاشون سالم اومد توی بغلشون و همیشه از من تشکر میکردن که تو به ما خیلی امید دادی که ترس رو کنار بذاریم و اقدام کنیم . خلاصه خوشحالم همه اون بچه ها دوباره مادر شدن و روزهای شادی دارن و منم سهم کوچیکی داشتم توی از بین بردن ترس و دلهره آسون و اقدام دوباره اشون برای مادر شدن دوباره .
گرچه دو سالی هست از اون گروه لفت دادم ولی همیشه توی ذهنم هستن و براشون از خدا میخوام که فرشته های زمینی اشون رو حفظ کنه همیشه
امبدوارم این گروه هم مث گروه های قبلی همه بزودی مادر بشین و لبخند بروی لب هاتون بیاد و دوباره دلتون شاد بشه
مدرسه هم میرن
ببخشید من از دیشب که عضو شدم خیلی پرچونگی کردم و کلی پست های دراز گذاشتم
خیلی دلم میخواست توی این دو ماه و نیم که خواننده خاموش بودم پست بذارم ولی هر کاری میکردم نمیشد دیگه
دیشب هم خیلی اتفاقی تونستم عضو بشم
دیشب یک جعبه خاطرات که بیمارستان سر همین فرشته آخری ام بهم داده بودن رو باز کردم توش اثر دست و پای کوچولوی قشنگم دخترم السا بود که براش کلی امید و آرزو داشتم و همه نقش بر آب شد . کلی کارت قشنگ و یک خرس کوچولو و شمع و یک دفترچه و خودکار که براش خاطره بنویسم . درشو بعد دو ماه و نیم باز کردم و دیدم دور سرش هم با متر اندازه گرفته بودن و قد و وزنش رو هم روش نوشته بودن و متر هم توی جعبه خاطرات بود . یک مموری هم هست که توش عکس هاش هست و من هنوز جرات باز کردنشو ندارم . دیشب عکس سونوهای فرشته های قبلی ام و همین طور عکس های خودشون که بیمارستان گرفته بودن و من بعد یکی دو سال از بیمارستان عکس هاشون رو گرفته بودم هم توی اون جعبه گذاشتم . خلاصه اون جعبه شده جعبه گنج من .
با خودم گفتم توی اون دفترچه برای فرشته های آسمونی ام از احساسات مادرانه ام حداقل بنویسم . حالا که مادر فرشته زمینی نتونستم باشم با اونا درد دل کنم حداقل
مرسی عزیزم
چه جالب اسم کاربری ات دلشکسته هست من هر چی سعی کردم بذارم دلشکسته اسم کاربری ام رو قبول نمیکرد میگفت قبلا با این اسم کاربر دیگه وجود داره
خواستم بذارم تنهاترین مادر دنیا یا غمگین ترین مادر دنیا بازم قبول نمیکرد میگفت نباید فاصله باشه
خلاصه هر اسمی میخواستم بذارم قبول نمیکرد مجبور شدم بذارم السا۹۸ به یاد دخترکم
