گلم خیلی از من بدتر ها هم هست..
حرکاتش کم شد و در عرض دو ساعت دیگه گل قشنگم ضربان نداشت..بگذریم که چه روزایی رو گذروندم الان خدا رو شکر خیلی بهترم ولی خب ما انسان هستیم و بر حسب انسان بودن گاهی بی اندازه دلتنگشم میشم.. نمی خوام با قصه خودم غصه تُ بیشتر کنم.. فقط صبور باش و رو خودت کار کن و ایمان داشته باش که این اتفاق با تمام تلخی و دردناک بودنش حتما به صلاحت بوده.
من یه بار هفته 27رفتم گفت 24هفتشه وزنش کمه آبش 8هست و کم. بعد انقد آب خوردم ک داشتم خودمو خفه میکردم، دو روز بعد سونو کیسه آبم پاره شد خونریزی کردم و رفتم بیمارستان گفتن ترکیده کیس آب، من آمینو هم شد البته قبل آمینو هفته 19 رفتم سونو ک گفت 17 هفتشه. در کل خونرسانی ضعیف بود براش، بمیرم برا بچم.کاری ک باید بکنم برا سری بعد آمپول انوکسا و آسپیرین هست همین. تا حدود زیادی جلوگیری میکنه. اما برا شما ک فهمیدن و کاری نکردین تعجب میکنم، هر چند اگرم دارویی میدادن بازم همین میشد، فوق تو هفته های بالا میرفتین و باز این اتفاق 😔
انشاالله خدای مهربون دل همه رو شاد کنه🤲
خدا رو شکر عزیز دلم.. انشاالله میری و صدای قلب کوچولوش میشنوی و تا آخر بارداری با لذت و آرامش خاطر سپری میکنی🤲 و کنجد خاله سالم و سلامت و به موقع میاد بغلت و در کنار عزیزانت کلی خاطره های خوشگل میسازید 🤲 برای ما هم دعا کن فدات شم💝
عزیزم میتونم بفهمم دقیا چی کشیدی،خدا کمکمون کنه...
ولی برای من به صفر رسیده بود کیسه ابش،البته ۲۵ هفته متوجه محدویت رشدش شدن ولی خوب کاری نکردن،اخرم که رفتم سونو بعد که Nst گرفتن گفتن دیکه براش تو شکم خطرناکه،بعد بدون هیچ دردی یا مشکلی رفتم بیمارستان سز شدم،ولی چند ساعت بیشتر بچه ام زمینی نشد،الهی بمیرم براش خیلی اذیت شد..😭😭🖤
قربونت برم من هر لحظه دعاگوتون هستم و محتاج دعاهاتونم بیشتر از قبل فدای دل های پاکتون شم😘🙏🏼 الهی یکی یکی تا عید همه مامان میشن من که همیشه دعا که میکردم به خدا میگفتم به من و دوستام با هم بده تو روزای بد پا به پای هم بودیم پس تو روزای خوبمون هم با هم باشیم🥰 فقط صبر داشته باشین من که مدام میگم خدایا منو ببخش اگه حتی یک لحظه ناامید شدم و بیقراری کردم تو چقدر بزرگی خیلی خیلی بزرگتر از دلواپسی های ما...
مامان ستیای عزیز داستانتو خوندم واقعا متاسفم درسته چون داغت تازست بیشتر فکر میکنی بهش و سرزنش میکنی خودتو حتی خیلی وقتا حتما خودتو مقصر این اتفاق تلخ میدونی که اگه این کارو نمیکردم یا اگه حواسم بیشتر بود یا.... خیلی جالبه هرچی اینجا نوشتی ما هم همین حس ها رو داشتیم من یادمه بعد زایمانم تو اولین اقدامم چقدر گریه کردم همش میگفتم دخترم منو ببخش که خیلی زود به فکر یه بچه دیگه ام ولی بهش میگفتم اکه این کارو هم میکنم از نبود توعه که جای خالیت کمرنگتر شه فرشته مامان یا حتی الان که میگم باید بیشتر مراقب باشم و از جام بلند نمیشم باز عذاب وجدان میگیرم میگم دخترم حسودیش میشه که من چرا مواظبش نبودم تا اینطور شد... میخوام بگم همه این چیزا هست ولی به مرور بهتر میشی گلم همه چی رو بسپر به خدا که خیلی مهربونتر از اونیه که فکرشو میکنیم.تو هم انشاالله با اقدام زود باردار میشی ایندفعه دخترتم به آبجیش یا داداشیش کمک میکنه عزیز دلم...ما حال الانتو درک میکنیم صبر داشته باش زمان باید بگذره❤️
