قل اول نافش دور بار پیچیده بود دور گردنش . تموم کرد بهم گفتن مرده . قل دوم گفتن میزارمیش تو دسنگاه چند روز دل خوش بودم شاید بمونه این یکی که اخرش زنگ زدن گفتن تموم کرده بچهام عین بچه ۹ماه بودن قربونشون برم چ قیافه معصومی داشتن انگار فرشته بودن خیلی عزیز بودن . پدرم میگفت انگار یه ادم بزدگ گذاشتم تو خاک انقد سخت بود