عزیزم خیلی سخته.واقعا دردناکه.میدونم ودرکت میکنم.
مطمئن باش حکمتی هست.باید صبور باشی.
میدونم این حرفهایی که میزنم تکراریه واطرافیانت بهت گفتن.اما چاره ای جز صبر نداریم.
ببین مثلا یکیش خود من که بعداز چند سال تو سی وهشت سالگی آی وی اف کردم ودوقلوهام رو توشش ماهگی از دست دادم.تقریبا سه هفته پیش بود.به خاطر شوهر وخانوادم پیششون خیلی ناراحتی نمیکنم اما از درون داغون شدم.به ای فکر میکنم که تو این سن بالا که دوباره میخوام آی وی اف کنم با این شرایط روحی آیا موفق میشم یانه.
آیا دوباره این اتفاق میافته یا نه.اما باز به خودم امید میدم و
میگم خدا بزرگه.بدون اراده اون برگی از درخت نمیافته.
شما هم باید خودت رو آروم کنی چون هیچ کس بهتر از خودت نمیتونه این کار رو انجام بده.باید به آینده امیدوار باشی.قبلا هم اینجا گفتم.برادرزادم هم سیزده روز سالم کنار پدر ومادرش بود ودکترها متوجه مشکلش نشدن.اما بعد متوجه شدن مشکل قلبی داره واونو بردیم تهران .اما بعد از آنژیو طاقت نیاورد.اما الان خدا یه فرشته عین همون دختر رو بهشون داده که نه ماهشه.مثل سیبی که از وسط نصف شده باشن.عکس نوزادی هردو رو که نگاه میکنم قابل تشخیص نیستن.
ببخشید زیاد حرف زدم.چون دل من هم خیلی گرفته.
نیاز به همدرد دارم تا پیشش حرف بزنم.
از من میشنوی سعی کن زودتر سرپا بشی تا خدا اون عزیز رو هم زودتر تو دل مهربونت برگردونه.
امیدوارم روزی برسه هردومون بیایم اینجا بگیم خدا جگرگوشه هامون رو دوباره بهمون برگردونده.