2777
2789
عنوان

کیا از دست بچه هاشون خستن و کم مونده کفر بگم بیان..

| مشاهده متن کامل بحث + 30043 بازدید | 677 پست
منم همینم. با این نتفاوت که دارم دق میکنم که 15 ماهشه و هنوز راه نمیره.... رفلاکس نداره بچه ت؟

بچه من ۱۵ ماهگی راه افتاد ببر کاردرمانی

لطفا واسه روح مادر مهربونم صلوات بفرستین و دعا کنید خونه دار شم🌹
خانوما خیلی خیلی زشته که هر مادری که خسته است هی بهش می گین اگه بچه ات بمیره دق می کنی فلان کس بچه ا ...

ببین دختر من اخر شلوغیه دیگه از دستش مبل و میز و میز غذاخوری همه چیز جمع کردم نق نگم تو بگم گریه منم یه مدت خسته شده بودم بعد بچم اسهال استفراغ گرفت حال نداشت پاسه راه بره اونوقت گفتم خدا غلط کردم خوب بشه خودم همش دنبالش میگردم مواظبش میشم اون شلوغی کنه میدونم روش منم درست نیست ولی چارم چیه بچست و پرانرژی باید انرژیش تخلیه بشه انشال... بزرگتر بشن عاقل بشن فقط چندساله تحمل کنیم زودی میگذره بعد دلمون برا این روزا تنگ میشه 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

پسر من خیلی بدتر از تو بوده استارتر خیلی ها خیلی  

تا شش ماه از رفلاکس شدید و با وجود دارو دارن یکسره باید بغلم بود تا بالا نیاره تا تولد تا یکسالگی شبا کامل بیدار بود ۵ صبح میخوابید  و کلا کم خواب بیقرار و همیشه گریان از ۸ ماه درد دندونش شروع شد که از عجایب بود شب و روز گریه میکرد و همش بغلم بود اما حتی یه بار سرش داد نزدم یکی دوبار همه ی موهای خودمو کندم بدنشم ضعیف بود تو ماه سه بار سرما میخورد واکسناشو نگم که دیوونم میکرد وقتی دو سالش شد دخترم دنیا اومد وقتی پا به ماه بودم با جیغ داد از خواب بیدارم میکرد نصف شبی میخواست بغلش کنم منم نیم ساعت با اون وضعم سرپا میچرخوندمش تا خوابش ببره این برنامش شده بود تا دو سه ماه دخترم که دنیا اومد و دو ماهش شد تازه فهمیدم بچه داری یعنی چی یعنی رسما پدرمو درآوردن دخترم که اگه بغل نمیگرفتم با گریه خودشو میکشت وقتی میخواستم پسر دو سال و نیمم ببرم دسشویی دختر شش ماهم بغلم بود با یه دست پسرمو میشستم می اوردم بیرون 

شوهرم که سرکار بود هیچ کمکی هم نداشتم و ندارم یه بار که دو دقه رفتم دسشویی پسرم از رو تختش که بازی میکرد افتاد پایین آرنجش شکست تو هوای سرد با یه نوزاد ۸ ماهه چهار بار فقط اومدم و رفتم تهران برا عملش برا گچ دستش برا معاینش بعدش برا باز کردن پین های تو آرنجش بعدشم شش ماه گرفتار فیزیوتراپی دستش هر روزم با گریه من دخترم بغلم پسرمم سر پام با دستگاه فیزیوتراپی 

الان پسرم سه سال و سه ماهشه دخترمم یک سال و سه ماه 

و من همچنان در تنگناهای بچه داری دست و پنجه نرم میکنم حتی نمیتونم پسرم ببرم بیرون یه هوای بخوره 

چون اینکه دوتا بچه کوچیک دنبال خودم بکشم اینور اون ور خیلی برام سخته غذا دادناشون مکافاته و هزار چیز دیگه 

ولی بازم خدا رو شکر میکنم بجا اینهمه شکایت فقط از خدا میخوام زودتر به سلامت بزرگ شن تا فقط دل من آروم شه من انقد که این تاپیکای اتفاقای جور و اجور برا بچه ها رو دیدم از خودم حساس بودم بدتر شدم همین امشب یه تاپیک درباره مردن بچه از ترس تو ماشین دیدم و کامنتای اون تاپیک مثلا یه بچه تو جنگل از ترس فقط یه درخت رو بغل کرده تا صبح ۵ بار سکته زده بعد مرده بخدا دل آدم خون میشه میگم انشالله زود بزرگ شن بلکه یه نفسی بکشیم درسته تا قیامت نگرانی و دلهره مادر رو رها نمیکنه ولی بلاخره بچه دانا از نادون خیلی بهتره 


 


خدایا مواظب گلهای زندگیم باش 👫 رهام و نهال😍😍

یچه ۶ ماهه اگر تو این سن یهویی گریه و ناله و نق میزنه حاما مال دندوناش اگر از اول اینطوری بوده مطمئن باش یه چیزیش هست ببر دکتر شاید ریفلاکس پنهان داره و مریش میسوزه یا جاشو چک کن اگرم بردی دکتر و گفته چیزیش نیست بی محلش کن و حتما از,یه مهد یا پرستار کمک بگیر

حال من حال اسیریست ک هنگام فرار     یادش امد کسی منتظرش نیست و نرفت💔

وضعیت من

انقدجیغ زدم

انقدزدم توسرخودم ازرو گریه هاش وبیقراریاش

یه سالشه الان همین حالااگه میشدصداش ضبط میکردم گوش کنی،داره عر میزنه هنوز

بقران خستــــــــــــــه شدم

هیچکس درک نمیکنه مگرکسی که همین الان تو شرایطش باشه 

بــس

بــــہ فرزندان خود پـــروازبیاموزید،،،،،،مملکت روهــــــواست
مامانا یه پیچ هست تو اینیستا فرشته های سفر کرده نخونینش ادم داغون میشه ولی اگه خیلی خسته شدین یه سر ...

منم چن بار خوندم داشتم افسردگی میگرفتم دیگه نخوندم وحشتناکه خدا برا هیچ کس نیاره

منم خسته شدم از شیطنتای عجیبش ولی یه لحظه میگم اگه نبود میمردم کاش فقط باشه  همیشه باشه

میدونید سخت تر از بچه داری چیه؟؟

این که شیر بدی ضعیف و لاغر بشی یه بچه رفلاکسی فوق العاده شیطون و نق نقو رو روز و شب نگهداری کنی بعدش هفته ای یبار اونم دو ساعت بری خونه مادرشوهرت بعد بزرگشونو بفرستن باهات دعوا کنن که چرا مث سابق براشون کار نمیکنی   

و یا دیگرانی که میگن چرا بچتونو اینطوری تربیت کردین بچه داری بلد نیستین و.....‌ ایناس که آدمو آتیش میزنه ......یکی نیس بگه مارا به خیر تو امیدی نیس ...‌شر مرسان......

انسان_ارزوست#  

دوست دارم اونایی که اومدن از حقوق بچه ها دارن دفاع میکنن و به بقیه میگن وای افسردگی گرفتی آخ طبیعی ن ...

عزیزم یه چیز یاد گرفتن به نام افسردگی بعد زایمان. به همه هم میگن....

ماها هیچی مون نیست. جسم مون خسته س.

بقیه مادرشون یا مادر شوهراشون همیشه کنارشان هستن خسته نمیشن.

مثل ما تهنایی بچه بزرگ نکردن.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

دعا نویس

samaebahg56 | 12 ثانیه پیش
2791
2779
2792