نه نکرد ولی حرف میزنیم، لثم زخمی شده هیچی نمیتونم بخورم فقط مایعات با نی میخورم
منو نمیدادن بخاطراخلاق مادرش ازتحقیق درنیومده بود گفتم بامادرش ازدواج نمیکنم که بزوررفتم عمومم گف بلوز نیس عوض کنی قول دادم رفتم باآبرو زندگی کنم
بعدشم مامانم ازروزی فهمید من مخامش مادرش اونجوری مریض شد فشارقلب دیگه میترسم