دقیقا همه میگن.خیییلی تو چشم بود.اکثر بچه ها فامیل سبزه و گندمی بودن این بور و سفید بود.کلاس زبان میرفت.مدیرشون عاشقش بود.هرجا میرفت عاشقش میشدن.لباسای رنگی تن میکرد هربار ی پیرهن میپوشید...خیلی بهش میرسیدن.خودش تو دل همه جا باز میکرد.بمیرم واسش خواهرم همین یدونه داشت.میگفت همین برام کافیه.فعلا قصد بچه دارشدن نداره دیگه.
حالا بچه ها از وقتی بچه خواهرم چشم خورد.چون خیلی خوشگل بود من از دخترم میترسم.شاید باورتون نشه.دخترم بینهایت شبیه خواهرزادمه.خیلی تو چشمه.با اینکه ریزه میزس.ولی چون بامزس.همه دوسش دارن.شوهرم بیرون میره دختر پسرا باهاش سلفی میگیرن.من نمیدونم چیکار کنم.خیلی میترسم
کاش اجیت بزاره باردار بشه
کاری نکن زیاد تو چشم باشه بزار معمولی باشه لباس معمولی بپوش نزار پیش بقیه شیرین زبونی کنه ..
خدایا خودت مواظب همه بچه ها باش
دخمل من 4 ماهش بود که مرد. اصلا دیوانه شدم. الان با این که خدا یه دخمل دیگه بهم داده، ولی گاهی عجیب دلم دخمل اولیم رو می خوام. 3 تا هم سقط داشتم.
چرا مگه شوهرت چکار کرد..منم چندبار بردم دکتر میگفت اشکالی نداره طبیعیه ای نقد دیگه به بچم فشار اومد دیگه نمیتوانست نفس بکشه .من که هیچ وقت دکترشو نمیبخشم میدونی دکتر یه دکتر با تجربه است دید بچم نفسش تنده گفت خوبه روزی که پسرم بردم بیمارستان رگ نداشت دکترش اونجا شیفت بود نگاه بچم نکرد
سختیش اینجاست که هیچ کاری تو دنیا نیست که بخای انجام بدی تا اون برگرده هیچ کاری نیست که بشه پسرم برگرده کاش خدا اجاره میداد یه روزهای میدیمشون کاش .بچه های همسن پسرم دارن بزرگ میشن .ولی به تصویر پسرم که نگاه میکنم دلم آتیش میگیره میگم بهش چرا بزرگ نمیشی چرا نفس نمیکشی کاشکی تصویرش نفس میکشید
