سلام روزتون قشنگ
اخر هفته مامان بابام و خانواده داداشم اومدن پیشمون، خیلی دلم براشون تنگ شده بود🥰🥰. خواهران هم اومدن خونمون و بعد مدتها جمع دشیم، هر چند هنوز دوتا خانواده کم بودن ولی خب بازم خوب بود.خداروشکر مهمونیم خوب پیش رفت
جمعه باغ بیرون شهر رزرو کرده بودیم رفتیم همین که نهار خوردیم برف شروع شد، تو مسیر برگشت با سرعت ۱۰ تا برگشتیم🥴🥴🥴. خیلی طول کشید تا به خونه رسیدیم مامان اینا خونه خواهرم بودن، قرار بود ما هم ریم اونجا عصر ولی چون خیابونشون یکم سربالایی داشت ترسیدیم ماشین لیز بخوره و مستقیم اومدیم خونه.
شنبه به تمیزکاری گذشت(مهمونی آخر هفته. ۷ تا بچه زیر ۹ سال داشتیم که همه جا رو شلوغ کرده بودن، ❤️🥰🥰).
از شنبه دارم روزه میگیرم امروز انشالله تموم بشه میمونه ۱۲۳ عدد🙃.
دیروز به مقدار خیللللی زیاد پای سیستم نشستم و پروژه ای که دستمه خیللللی خوب پیش رفت خداروشکر، انشالله همین یکی دو روز تموم میشه و بعد میرم سراغ بقیه.
دیروز عصر خواهرم و مامانم اومدن خونمون، خواهرم یکم تعمیرات خیاطی جزیی داشت براش انجام دادم، از فرصت استفاده کردم و شومیز مامانم( برای روز مادر پارچه رو خودم خریده بودم، دیگه باید خودم بدوزم☺️). برش زدم و یه کوچولو دوختم
برای شام نمودن و رفتن
ده روزی بود خونه پدر همسرم نرفته بودیم، ماکارونی ظهر زیاد بود برداشتیم رفتیم خونشون، اونجا علی تکالیفشو نوشت وفرستادیم.
شام هم خوردیم و برگشتیم
امروز: صبح علی جون رو بیدار کردم حاضر شد با باباش رفت مدرسه.
چون روزه گرفتم ممکن بود سردرد بشم واسه همین یکم خوابیدم.
بیدار شدم حدود یک ساعت رو پروژه م کار کردم
الانم تایم استراحت تمومه برم تا آقای مهدی بیدار نشده ادامه ش رو انجام بدم.
و بعد:
پروژه م به جای مطلوب برسه بعدش برم سراغ شومیز مامان
قراره چهارشنبه بیاد و پرو کنه و تمومش کنم.
لیست خیاطی و عقب مونده ها رو نوشتم، بازم ادامه داره تکمیلش کنم. لیست خرید هم بنویسم