واقعا اوضاعم بهم ریخته
دوباره یه توصیفی از خودم میگم که اعضای جدید هم منو بشناسن
۲۲ سالمه ، دانشجوی ترم ۸ ئم
دانشجوی شهر خودمونم ولی چون دانشگاهم با خونمون فاصله داره الان خوابگاهم.
دائم درگیر درسم ! و باز هم با اینکه همش دارم درس میخونم ، همشون یه جورایی شب امتحانی پاس میشن. چون دائم امتحان داریم.
غذای خوابگاهم که افتضاحه ، دلم میخواد یه سبک زندگی سالمی داشته باشم ، به جای هله هوله و غذای خوابگاه غذای سالم بخورم ولی نمیشه
دوست خاصی ندارم ، همشون به بدترین نحو قضاوت میکنن ادمو و حتی تا جایی که میتونن پشت سرت حرف میزنن که بقیه رم باهات بد کنن...
حتی یه تفریح ساده هم ندارم...
نمیدونم
ازین وضع خسته شدم
فکر کنم اولین باره که تو این تاپیک در این حد غر زدم
سلام خانم های گل
جاها جمع شد با پسرم رفتیم جواب ازمایش گرفتیم بردیم نشون شبکه بهداشت کردیم .از اونجا رفتیم مطب دکتر بسته بود برگشتیم چند لقمه ب زور ب پسرم غذا دادم بردمش مهد بعدش
ظرف ها شسته شد
ناهار خودمون خوردیم جمع کردم
کل خونه رو جارو دستی کشیدم
دنبال پسرم رفتم
شام گزاشتم
اسفند دود کردم
ظرف شستم
کاپشن ها انداختم لباسشویی
گردگیری سطحی کردم بعضی جاها
شام خوردیم ظرف هاشو شستم
روی گاز اپن زیر سینک دستگیره یخچال دستمال کشیدم
برا پسرم قصه خوندم
لباس هارو پهن کردم
روتین پوستی انجام دادم
سلام روزتون بخیر امیدوارم حالتون خوب باشه♥️🥰
چند ماهه اینجا پست نذاشتم چون نمیخواستم تکراری بنویسم.
اما الان باز هم اومدم تو جمعتون بالاخره بهتر از انجام ندادن و تلنبار شدن کارهاست.
این چند ماه دوقلوها شبها خوب نمیخوابن و چند بار تو شب برا شیر بیدار میشن. منم که خواب خوبی ندارم روزها همش خسته ام.
لیست کارهای امروزم:
مرتب کردن خونه
تمیز کردن دو کابینت
شستن چند تکه لباس با دست
۱۰ دقیقه بافتنی کنم(یه کلاس بافتنی آنلاین اسم نوشتم و هنوز یه جلسه اشو هم تمرین نکردم. 😪 با ده دقه شروع میکنم که این قورباغه رو قورت بدم. من که وقت نداشتم نمیدونم این کلاس ثبت نام کردنم چی بود. 🙄)
ناهار
شام
صبحونه، ناهار، شام برای دوقلوها (تازه غذای کمکیشون رو شروع کردم.)
به خواهر شوهرم پیام بدم
به جفت کفش همسرم رو بشورم(یه ماهه که میخوام این کار رو انجام بدم.)
دادن ویتامین و اهن دوقلوها
ویتامین پسر بزرگم
داروهای خودم
همسرم امروز از شهرستان میاد باید خریدهاشو مرتب کنم.
🌺🌺🌺
از الان کارهام رو شروع میکنم. شب هم میام گزارش میدم.
سلام ریحانه خانم عزیز خانم دکترمون باعث افتخار همه بخوبی عزیزم انشاء الله همیشه موفق وسالم وسرافراز باشی دختر خوب دلمون برات تنگ شده بود همیشه ازت برا همه خارج از تایپک تعریف می کردم تورا الگوی دخترافامیل می گذاشتم می گفتم یکیو میشناسم پزشکی می خونه کلی هم تو خونه کار می کنه دختر خوب ومقیدی هست
سلام تا اینجای روز
جاروبرقی کل خونه
شستن ی فرش ۴متری تنها و تو حموم
کلی لباس شستم
حموم رو شستم
آبگوشت مشتی بار گذاشتم
سبزی خوردن شستم
برگشتنی با بچه ها برم نون سنگک بگیرم
فرش اتاق خودمون رو با فرچه کشیدم کلی مو جمع شد امااان از ریزش مو کل خونه مو ریخته متاسفانه
ناهار مامان اینا میان
فردا وقت لیزر گرفتم ببینم بالاخره بعد ۷ ماه طلسم می‌شکنه برم یا نه
سلامم
خوبین شما؟ واقعا داره با زجر میگذره
فکر نکنم دلم براش تنگ شه🥲
این یکی ۲ ترم اخیر که روزی نبود که با گریه تمومش نکنم ( بیشتر از دست بچه ها و قضاوتای وحشتناکشون دلم گرفته ... نمیدونم اگه منم جزو خانواده ی خودشون بودم ، واقعا حتی میتونستن همچین فکرایی رو بکنن ؟ چه برسه به اینکه بخوان برن پخشش کنن🤦♀️)
امیدوارم ازینجا به بعد بهتر باشه
الان ۹ روزه وارد مقطع جدیدی از درسم شدم و تازه وارد بیمارستان شدیم . اینکه هیچی بلد نیستم و به هیچ دردی نمیخورم هم اعصابمو خورد کرده😂
البته فکر کنم اینجا یکم باید با خودم مهربون تر باشم ، ۲ سال تو این مقطع وقت دارم که بفهمم چی به چیه و یکم ازین گیجی در بیام.
تو ترم پیش در عرض ۳ ماه ۱۰ کیلو چاق شدم( وقتی ناراحتم یا وقتی درس دارم بی تحرک میشم و زیاد میخورم ، که تو ترم پیش جفتش دست تو دست هم دادن)🤐 که ازین هفته کم کم رژیمو دارم شروع میکنم و فعلا ۱ کیلو کم شده . انشالله از شنبه باشگاه ثبت نام میکنم ، شایدم رفتم اموزش شنامو ادامه دادم ( تا یه حدی رفتم ولش کردم ) . فعلا الان نیاز دارم به کاری که کمی از خوابگاه و فاز بدی که بهم میده فاصله بگیرم .
امروز تا ۱۲ بیمارستان بودیم
بعد تا برگشتم خونه شد ساعت ۳
رفتم حموم و بعدش تا الان داشتم استراحت میکردم
الان میخوام تا ساعت ۹ برم یکم درس بخونم
ساعت ۱۰ هم وقت لیزر دارم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
32 ثانیه پیش
32 ثانیه پیش
34 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز