امروز تا ظهر سر کار بودم. موقع اومدن رفتم تره بار خرید کردم. اومدم خونه ناهار خوردیم با پسر و خواهرم.
بعد از ناهار پسرم خوابید. من نتونستم بخوابم. بلند شدم شام الویه درست کردم. دوش گرفتم.
خواهرم رفت بیرون. ما هم چای بردیم برای همسرم. یکی دو ساعتی رفتیم پیش مامانم، پسرم اونجا بازی کرد. من و مامانم گپ زدیم.
رفتیم دنبال همسرم. اومدیم خونه. خواهرم هم اومد شام خوردیم.
ظرفارو شستم.
یه کم هویج خریده بودم. خرد کردم شستم برای فریزر. البته هویج تو هر فصلی هست ولی از مواردیه که یادم میره بخرم تو فریزر که باشه خیالم راحته.
آشپزخونه رو مرتب کردم.
گاز تمیز شد.
آبچکان خالی شد.
پیشخون تمیز شد.
فردا به امید خدا:
صبح تا ظهر سر کار.
بیام ناهار بخوریم.
اگه همسرم زود بیان پیش پسرم بمونن، من برم مرکز دو سه تا مراجع دارم. به کارای بقیه مشاورا سر و سامون بدم.
آمار شش ماهه اولو آماده کنم.
اگه همسرم نیان باید قبلش پسرمو ببرم پیش مامانم بعد برم مرکز.
بعد هم شام و روتین هر شب...
سه شنبه هارو دوست دارم،دلیل اول دو زنگ با بچه ها ورزش میکنم، دلیل دوم: به پایان هفته نزدیکه🤣🤣🤣