سلام 💐
دیروز صبح تا از خواب بلند شدم شوهرم گفت یکی از اقوام داره از یه شهر دیگه میاد.
سریع شربت و چای درست کردم.
صبحونه حاضر کردم.
چند سری ظرف شستم.
غذا قورمه سبزی درست کردم.
لباس با دست شستم.
بعد از ظهر هم جارو برقی کشیدم.
مبل سه نفره رو کشیدم جلو و زیرش رو جارو کردم.
با کمک مهمونمون گاز رو کشیدم جلو و پشتش رو تمیز کردم. حسابی چرب و کثیف شده بود. چون گاز سنگینه و شوهرم کمک نمیده دیر به دیر تمیزش میکنم.
شام فقط خورشت مرغ درست کردم برنج از ظهر بود.
انصافا مهمونم که یه پسر نوجوون بود تو نگهداری از بچه ها خیلی کمکم کرد و تموم روز دورشون بود. 🥰
اما مثلا برادرهای خودم اگه بچه م جلوشون جون بده بازم هیچ کمکی نمیکنن. 💔