2777
2789
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 2043559 بازدید | 88177 پست

سلام صبح بخیر 

دیروز همون حوالی 6 و نیم بیدار شدم 

از شب قبل مثل این خانمهای کدبانو عدسی بار گذاشته بودم رو شعله کم برای صبحانه 😌 اما دیگه شعله خیلی کم بود و هنوز غلظت‌ش کم بود 🤪 همسرم زودتر بلند شده بود و زیرش رو زیاد کرده بود 

دیگه عجله ای و داغ داغ خوردن و رفتن 

خودم هم عدسی خوردم و چون هنوز سنگین بودم رفتم دوباره دراز کشیدم🤧😷 و تا حدود 10 و نیم درازکش بودم و گاهی چرت 


پارسا خونه بود و خوابیده بود میترسیدم درساش بمونه، هر چی هم از تو اتاقم صداش میزدم میگفت یکم دیگه بلند میشم 😑دیگه مجبوری بلند شدم که ایشونم پاشن 


پارت دوم صبحانه رو هم خوردم 🙈

محمد بیدار شد و داشتم بهش صبحانه میدادم که پدرشوهرم اومدن، دیگه سریع بساط صبحانه رو جمع کردیم 

خداروشکر خونه هنوز بهم نریخته بود و از جمع و جور شب قبل هنوز مرتبی نسبی ای مونده بود، فقط جارو لازم بود 


همزمان هم همسرم تماس گرفتن که من برم دنبال علی، منم از پدرشوهرم خواستم که برن 😁

دیگه تا ایشون برن و بیان، ظرفهای شسته شده رو گذاشتم سر جاهاش، یک جارو سرعتی  زدم، دستشویی رو چک کردم 

برای نهار هم بررسی کردم به گزینه مرغ سوخاری رسیدم (قرار بود به بچه ها عدسی بدم 😁) 

پارسا رو فرستادم خرید، پودر سوخاری و نون و نوشابه بخره 


خودم سریع سینه مرغ برش زدم و تو آبلیمو گذاشتم 

آب گذاشتم جوش بیاد گل کلم هارو جوشوندم، بعدم که گل کلم هارو درآوردم تو همون آب کنسرو نخود سبز هم جوشوندم 😁(صرفه جویی در مصرف آب و ظرف تمیز) 


پارسا اومد 

مرغ ها و گل کلم هارو سرخ کردم، توی سه تا تابه و یدونه قابلمه همزمان، که سریعتر انجام بشه 

کلی سیب زمینی خلالی کردم و سرخ کردم

همه ی اینا حدود 3 ساعت زمان برد 🤕

(شماها اگر بودین مینوشتی "نهار پختم " اما من آب و تابش میدم قشنگ به چشم بیاد 😁 والا 3 ساعت زحمت کشیدم، همه ی قابلمه هامم کثیف شد) 


اها پدرشوهر علی رو که آوردن رفتن تو حیاط مشغول شدن و موقع نهار اومدن بالا 


نهار خوردیم و جمع کردیم و کلی از دست‌پخت عروس کدبانو تعریف کردن 😎

سفره رو جمع کردیم، نصف ظرفها رو هم شستم و دیگه نشستم 


به طور اتفاقی هم تو صحبت‌ها متوجه شدم عروس خاله شوهرم که تو اقوام شوهر از همه بیشتر بهش نزدیک هستم و رفیقم محسوب میشه چند روزه مادربزرگش رو از دست داده و من بی‌خبرم 🤦‍♀️ شانسی که آوردم مجلس ترحیم همون شب بود و گفتم منم حتما شرکت میکنم 


پدرشوهرم بعد غروب رفتن 

منم بقیه ظرفها و قابلمه هارو شستم، یکم آشپزخونه رو سر و سامون دادم، بچه هارو فرستادم سر درسشون 

ساعت 7 همسرم اومد و من رو رسوند به ایستگاه مترو و رفتم مسجد، اونجا در حد چند تا کوچه پیاده روی داشتم و با سلام و صلوات از ترس گربه رفتم، دقیقا جلو در مسجد یک گربه از زیر ماشین پریدبیرون 😱 منم جیغ کشان پریدم وسط خیابون 🤦‍♀️شانس آوردم اون لحظه خیلی شلوغ نبود و یکی از فامیل ها هم بود و گریه رو دور کرد 

حالا با رنگ و رو پریده و چهره پر از خنده در اثر خندیدن با همون فامیل به عکس العمل من، موندم تو راه پله مسجد 😬 یکم موندم به خودم مسلط بشم و بعد  رفتم داخل، مجبور شدم تا آخر مجلس هم بشینم که خودمو بند یکی که ماشین داره بکنم برای برگشت 😁

دیگه با پررویی به مادرشوهر گفتم منو تا مترو برسونید من میترسم، میخواستن برسوننم خونه اما  قبول نکردم چون  مسجد نزدیک خونه اونا بود و خونه ما اون سمت شهر 

بعد هم باز همسرم از ایستگاه مترو اومد دنبالم و رفتیم خونه 

بچه ها شام خورده بودن و در حال خواب بودن 

یکم با همسر صحبت کردیم 

شام خوردم 

بعدم باز یکم با پارسا صحبت کردیم، امتحان زبان داشت و یک صفحه از کتابش رو داد بخونم و ببینم بلدم معنی کنم😬آخرم کلی ازم تعریف کرد که اعتماد به نفس پیدا کنم 😅


دیگه کار خاصی نکردم فقط برای محمد کتاب خوندم 


اها اینم بگم این روزا کتاب صوتی زمین سوخته رو گوش میدم و کتاب متنی ملاصالح میخونم هر دو داستان در مورد اوایل جنگ هست و در آبادان هم اتفاق میفته و این باعث شده گاهی ناخود آگاه حس نا امنی بی دلیل بهم دست بده، انگار قرار حمله هوایی بشه یا همچین چیزی 😔


واقعا که خون دل ها خورده ایم..... 🖤

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند

سلام و درود 

یکشنبه ۱۰/۱۱

هدیه کردن اعمال و غذا به حضرت علی ع و حضرت زهرا س ✅️

نماز اول وقت +۱۴ مرتبه ذکر یا جواد الائمه ادرکنی ✅️

دعای عهد هدیه به حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها ✅️

شستن ظرفها +خشک کردن و جابه جایی ✅️ خیلی زیاد بودن 🤕

گرفتن آب هویج ✅️

پاک کردن سبزی خوردن و شستن ✅️

کاهو هارو بریزم واسه مرغها 🤦🏼‍♀️✅️

مرتب کردن کشو مدرسه دختر جان ✅️

شستن لباسها و پهن کردن ✅️

جمع کردن رختخواب ها ✅️

جارو برقی کل خونه ✅️

گردگیری ❌️

شستن چدنها ❌️

پاک کردن گاز+یخچال +لباسشویی ❌️

کف آشپزخونه دستمال کشیده شود ✅️

دیوار های آشپزخونه دستمال کشیده شود ❌️

یخچال مرتب شود ✅️

رسیدگی شخصی :دارو❌️ورزش❌️سرمه✅️مسواک سه بار در روز و بعدش شستشوی دهان با آب نمک ✅️

خیارشور درست کنم ✅️

با آب هویج باقیمانده دسر درست کنم ✅️(کدبانوی کی بودم من )

کیک کدو حلوایی درست کنم ❌️


در راستای نموندن زباله شب در خانه من این راهکار رو در پیش گرفتم که شب قبل خواب در پلاستیک رو گره میزنم و میزارم تو پاگرد منتهی به کوچه که صبح همسرم ببره 


                             روزتون به عشق 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سلام و درود  یکشنبه ۱۰/۱۱ هدیه کردن اعمال و غذا به حضرت علی ع و حضرت زهرا س ✅️ نماز اول وقت ...

اصل مطلب یادم رفت کار کردن درس های دختر جان 🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲قشنگ دو تا سه ساعت زمان میبره من موندم آخه مگه بچه پیش دبستانی این همه مشق باید بدن 😬

همه باهم برای بیشتر شدن صبر من جمیعا صلوات 😉😅

سلام صبح بخیر  دیروز همون حوالی 6 و نیم بیدار شدم  از شب قبل مثل این خانمهای کدبانو عدسی ...

چقدر برای اون نهار پختم. خندیدم  منم دوسه مدل نهار. دو سه مدلشم میپزم 

ولی با یک کلام میگم نهار بپزم 😕

یه روزی میخوام به سبک تو گزارش بدم. 

ولی فکر کنم همه سردرد بشن از دست پسرم 😅😁



من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }
چقدر برای اون نهار پختم. خندیدم  منم دوسه مدل نهار. دو سه مدلشم میپزم  ولی با یک کلام میگ ...

بگو عزیزم حتما ، سردرد نمیشم که هیچ ما سرمون درد میکنه واسه خوندن گزارش‌های اساسی و با جزئیات 😉😅


اصل مطلب یادم رفت کار کردن درس های دختر جان 🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲قشنگ دو تا سه ...

و این داستان تا پایان کلاس اول ادامه دارد.

من پسربزرگم رفت پیش دبستاوی ولی مشق اصلا نداشتن، در حد کلاژ و اینا اونم کم.

الان پسرکوچیکه کلاس اولیه که خب مشغله خاص خودشو داره ، ولی بی دردسر مینویسه

این نیز بگذرد...                                                       
سلام من دیروز کار خاصی نکردم مامان اینا اومدن خونمون رفتیم شهر لوازم خانگی براشون یخچال خریدیم خودمم ...

سلام عزیزم 

راسته سرخ کن بدون روغن مثل تستره ؟

یعنی فرقی نداره مزه مواد 

منم خیلی میخام ولی اینو شنیدم منصرف شدم چون مت همین الانشم بیشتر چیزا رو تو تستر میزارم

سلام صبح بخیر  دیروز همون حوالی 6 و نیم بیدار شدم  از شب قبل مثل این خانمهای کدبانو عدسی ...

یادش بخیر یه جا کار میکردم جلو درش گربه بود تکونم نمیخکرد منم اون زمان خیلی میترسیدم خلاصه نیم ساعت گذشت به من زنگ زدن خانوم کجایین بچه ها اومدن علافن خیلی خجالت کشیدم تا گفتم و اومدن منو از دست گربه نجات دادن 🙈

عاششششقتم که انقد عمیق به همه چی نگاه میکنی.  و یچیزی رو جدی بگم واقعا لذت میبرم از این تلاش ...

سلااامممم بهمگی ، الله قوت 

چطور مِطورید عشقااا ؟؟ 


عزیزدلمی زهراجوووونمممم 💖


هیچ میدونی با این کامنتت چققققققدرررر حالمو خوب کردی¿

کللللی بهم انرژی دادی عزیزم  مرررررررسی   ازت ، 

واقعا مرررسی   یه ماچ گنننده به لپت 💋


تولد همسرتون هم مبارک عزیزم و سایه شون مستدام 


زههههههررررااااااااا  ایکاش منم اونجا بودم  داشتن از توسعه ی فردی میگفتن 😅😂😂 👌


واااایییییییییییی زههههههراااااااااا  وَختی رسیدم به اونجاش که میگفتی ان شاءالله تا عید  آموزش و میبندی و وارد کار میشی  قلبم اصن بووووومب  بوووومب   میزد  برات از خوشحالی   💓

و اونجا که گفتی یه کار مشارکتی باهاشون برداشتی  دیگه ذووووق مررررگ شدم برات 😃


آخه این هدفته که  جانِ دلم 🥺💘💞💜

از خداوند مهربون میخواممم به بهترین نحووو به اون مرحله برسی عشقممممم 💋

" اللهم عجل لولیک الفرج " 

سلام دخترا😍

گزارش از صبح تا حالای من❤️

چایی دم شد❤️

وقت کنم چای ساز یه رسوب گیری اساسی بشه💗

سینک برق افتاد❤️

یسری ظرف دستی شسته شد❤️

ظرفای شام دیشب رو گذاشتم ماشین،عصری برگشتم بزنم،ناخوداگاهم بهم میگه استارت رو نزدی😅

قهوه ساز مرتب شد و خالی شد❤️

کانتر تمیز شد❤️

گاز تمیز شد❤️

سالاد شیرازی درست کردم❤️

رفتم خشک شویی لباسا رو دادم،چهارشنبه برم بگیرم❤️

یه سر رفتم خیاطی❤️چهارشنبه برم تحویل بگیرم❤️

لبو پختم شب یادم باشه بیارم بخوریم❤️

شیر گرفتم جوشوندم،مایه زدم،ظرفاشم جمع کردم❤️

چند تا تماس انجام شد،چندتاش مونده😝

روبالشتی ها و رو تختی شسته شد و پهن کردم❤️

دو تا پتو شستم،یکی دیگه تو ماشینه عصری برم پهن کنم❤️

خرما خریدم،شستم و رفت یخچال❤️

قرصها و مکمل ها خورده شد❤️

رفتم سرکار و هم چنان سرکارم،بعدش برم باشگاه❤️


سلام به همه 

بالاخره امتحانام تموم شد هوررررااا🥳🥳🥳

توروخدا شما من و هول بدین این ترم از اول ترم بخونم و به بد بخای این ترم نیوفتم🙈

صبح زنگ زدم ابجیم اومد مراقب پسرم باشه برم امتحان اخه مادرشوهرم رفته شهرشون و نبودش 

رفتم و گند زدم به امتحان و برگشتم 

سر راه مامانم زنگ زد داره میره خونمون برای همین خیالم یکم راجت شد و رفتم خرید (هوس کوکوسبزی کرده بودم اما چون سبزی هاش خوب نبود نیم کیلو بیشتر نگرفتم با یک کیو لوبیا سبز )

به محض برگشتن از حضور مامانم استفاده کردم و سبزی پاک کردم و ریز کردم (دفعه اول بود خودم ریز میکردم مثل افلیج ها انجام میدادم🥴🤪)

لوبیا هارم حاضر کردم مامان نی نی رو برد حموم منم کوکو سبزی رو آماده کردم چون دیکه کم کم همسرم میاد 

خلاصه تا الان خودمو هلاک کردم 🤧

خداروشکر چالش سینک خالیمو هنوز ادامه میدم و با وجود خستگی نذاشتم ظرفی تو سینک بمونه 

خواهر زادم یکم خونه رو نا مرتب کرده باید اونو مرتب کنم البته الان دارم نی نی رو میخوابونم 

تا شب 

حمام برم 

آب یک بطری بخورم 

لباس بندازم ماشین و تا کنم 

یکم دور اناق رو جمع کنم 

اگه همسرم ارد خرید کیک بپزم 

شام لوبیا پلو بزارم 

سینک خالی باشه 






ما حتی اونجا هم نمیریم چند ماهه چون هر وقت هم میرفتم تا ی هفته مریض میشدم از اعصاب خوردی مخصوصا زمست ...

نه نانای جون   خانه دارم ، فعلا که تا فسقلی هام از آب و گل در نیان  ترجیح میدم همین خانه دار باشم


پسرم نزدیک ۶ سالشه  و دخترم  یکساله 


کوچولوی شما چند وقتشه ؟  

چند وقته که اومدی دووور ؟؟ !!


" اللهم عجل لولیک الفرج " 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز