2777
2789
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 2043614 بازدید | 88179 پست
سلام روزتون زیبا  گزارش شنبه  نماز اول وقت +۱۴ مرتبه یا جواد الائمه ادرکنی بعد هر نماز ✅ ...

خیاطی چی؟!!!!🤨 یکم چپ چپ نگات کنم؟

این نیز بگذرد...                                                       

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سلام وقت همه عزیزان بخیر  دیشب از خستگی خوابم برد نشد گزارشمو بنویسم😅 کارهای دیروزم: صبح بید ...

الهی تنت سالم باشه دوست جان

برای درد کمر مسکنی چیزی نیخوری؟


این نیز بگذرد...                                                       

سلامدعصرگاهی

گزارش وسط روز قبوله؟!!

دیشب یهو و بی دلیل گردنم دردگرفت و به سرم منتقل شد

دیگه واقعا نمیتونستم سرپا بایستم.

در نتیجه یه سری کارهای آخرشبیم موند!

خواب خوبی هم نداشتم و صبح ساعت۶.۵ بیدارشدم.صبحانه همسر مو حاضر کردم دادم رفت.

بعد نوبت پسرم  رسید، ایشونم بعد یکم غرغر و دعوا تشریف بردن.

پسر کوچیکه که هرروز تا ۱۰ خوابه، قبل۷ بیدارشد😐

خلاصه ایشونم رسیدگی کردم و سرمشق براش نوشتم و مشغول کار خودش شد.

دیروز کرفس گرفته بودم، بعد صبحانه، شسته، پاک، خرد و سرخ شد.

و یک خورش کرفس مشتی بارگذاشتم.

برنج خیس کردم و دیدم دیگه توان نیست، رفتم یه نیم ساعتی خوابیدم.

پاشدم ادامه ماجرا و رسیدگی به درس پسرم.

برنج رو درست کردم به هوای ناهار چون امروز هم من هم همسرم وقت داشتیم، میدونستم ناهار میاد،برنج رو گذاشتم بپزه، اومد و گفت فعلا ناهار نمیخ‌ام بریم دکترت دیر نشه، بعد بیایم ناهار!

خلاصه دکتر من انجام شد 

الانم اومدیم سراغ دکتر خودش و ناهار بی ناهار😁

خدا رو شکر شام که داریم

فقط یه سالاد بذارم تمومه.

خیلیم خسته شدیم ان شالله تا آخر شب فقط استراحت🙈 به جبران اینکه امروز کمی کدبانو بودم و ناهار زود گذاشتیدم.

روزهای آخر تنبلی داره فرا میرسه!!!



خوش باشید



این نیز بگذرد...                                                       
الان بهترین ان شالله؟

الحمدلله صبح دیگه رفتم یه دوش آب گرم هم گرفتم.سبکتر شد.

ممنون از احوال پرسیت

کوچولوت حالش خوب خوب شد؟

این نیز بگذرد...                                                       
سلامدعصرگاهی گزارش وسط روز قبوله؟!! دیشب یهو و بی دلیل گردنم دردگرفت و به سرم منتقل شد دیگه واقعا ...

ای جانم😍😍🥰🥰. 

دیگه نی نی مون داره میاد🥰🥰

انشالله به سلامتی بیاد و خونتون رو گرمتر کنه♥♥. 


عزیزانی که تازه به جمعمون اومدین خیللللی خوش اومدین🥰🥰، امیدوارم دوستان خوبی برای هم باشیم و از هم زندگی بهتر رو یاد بگیریم


رومینای قشنگم یک دنیااااا ممنون🥰،  واسه چی؟ واسه نکته ای که کلا از زندگیم حذف شده بود و یادم انداختی، تو گزارشت نوشتی قبل بیرون رفتن وضو گرفتی، این چند روز فقط یبار انجامش دادم ولی همونم مدیون توام، چون خودم به کل این موضوع از ذهنم دور شده بود🥰، ممنونم که نکات قشنگتونو به اشتراک میذارین. 


و من: 

امروز روز شلوغی بود،  صبح رفتم دنبال کارای اداریم،  یه خیابون فوق العاده شلوغ کار داشتم،  جلوی در اداره یه جای کوچولو برای پارک پیدا کردم و خوشحال رفتم پارک دوبل کنم که دیگه زیادی به جدول نزدیک شدم و لاستیکم رفت روی لبه ی لبه ی لبه و حتی قسمتیش روی هوا،  دیگه خودم نمیتونستم جمش کنم پساده شدم از یه اقایی که همون نزدیکی بود کمک گرفتم،  ایشون هم نتونست درش بیاره☠️☠️🙃، همونطوری ولش کردم و رفتم دنبال کارام وقتی برگشتم باز نشستم عزا گرفتم که چیکار کنم،  یه وانتی و یه اقای دیگه اونجا بودن،  با همکاری هم بالخره ماشینمو بیرون اوردن، اخه طوری بود که یه حرکت اشتباه باعث میشد ماشین بیفته تو جوب😂🙄،  خلاصه که از اقایون تو خیابون کمک گرفتم و خب بالخره باید اقایون به یه دردی بخورن دیگه😎😁. 

رفتم بقیه کارای اداریم،  تقریبا اکثرش خوب پیش زفت غیر از یه اقای مسن اخمو که بدجور تنبل بود و کاری که وظیفه ش بود رو انجام نمیداد، منم مجبور شدم بهش تذکر بذم که رفتار ناخوشایندی نشون داد(🥲، دلش از یه جای دیگه پر بود کلا از اولش بداخلاق بود) 

رفتم پیش یه همکار دیگش که کار شبیه ایشون انجام میداد و همکارش به زیبایی پ اخلاق خوب کارمو انجام داد،  چقدددر خوبه وقتی پشت میز میشینی کار ارباب رجوع رو با دلسوزی انجام بدی،  من که لذت بردم و خب برای اون اقای اخموی مسن حرص خوردم که هم خودش همیشه اذیته بابت اخلاق تندش هم مردم بیچاره حالشون گرفته میشه با رفتار ایشون. 

خلاصه که کارم تموم شد و باید از این به بعد منتظر پیامک اداره باشم که پروندم تکمیل شده یا هنوز نیاز به رسیدگی داره. 


بعدش دیدم خیلی حرض خوردم، خودم رو به خرید دعوت کردم بشوره ببره😜😎.  رفتم یه پارچه شومیز نباتی شاین خریدم(قبلا یه پارچه شلوار خاکستری کرپ خریده بودم، یه ژاکارد که ترکیبی از نباتی و خاکستری هست هم قبلا خریده بودم برای مانتو( اینا واسه اون رگ گردنه هست😎😍،  فقط کفش و کیف و روسری برای عید باید ببینم چطوری و چه رنگی بخرم) 


یه پارچه سوییت مخمل هم برای بالشتها گرفتم روبالشتی بدوزم.(قبلا سدری خریده بودم الان نباتی خریدم که ترکیبی بدوزم،  شبیه کوسنهای مبلم بشه). 


و بخش اصلی ماجرا برای تولد همسرم که نزدیکه اتکلن خریدم،  بعدش برای خودمم خریدم(جایزم بود خب😍) 

هر چند بعد از اینکه نشستم تو ماشین سرچ کردم اتکلنها رو و دیدم تو نت بعضی سایتها همون مدل و مارک رو ۱٠٠،۱۵٠ تومن ارزونتر میدن🥲،  دیگه یارو کرد تو پاچم و خب تقصیر خودم بود که همونجا سرچ نکرده بودم و بدون دقت خریدم.(حدود ۲٠٠،  ۳٠٠ ضرر کردم☠️☠️). 

و رفتم دنبال همسرم و برگشتیم خونه همگی نهار خوردیم و خوابیدیم


بیدار شدیم من رفتم سرویس اقای مهدی هم علاقه نشون داد و گفت میخواد بیاد پی پی😊، منم خوشحال بردمش ولی نتیجه بخش نبود

بعدش باباش یکم باهاش شکل نشستن رو تمرین کرد و کم کم کار به جاهای باریک کشید و از علی جون خواستیم با بالشتها دسشویی نمادین درست کنه و به داداشش اموزش بده و خب دیگه بقیه شو بیخیال🙃😂. 


بعدش رفتم رو دور تند،  پسرا با باباشون شروع کردن بازی و من تمام خونه رو گردگیری کردم،  جارو کشیدم و مرتب کردم. 

داره بارون قشنگی میاد،  نشستم یکم استراحت کنم و در ادامه: 


یه حمام حسابی برم و لباس دستی بشورم

ماشبن روشن کنم

ظرفا رو بشورم

یخچال باز پر شده از انچه گذشت،  امشب و نهار فردا اکی هست. 

لباس خشکا رو تا کنم

اتویی ها اتو بشن

لباس مشکی علی جون برای فردا اماده بشه


فردا: صبح انشالله بشینم پای اموزشم. 

شب روضه دعوتیم. 

سه شنبه هم با دوستان قرار سینما و شام بیرون داریم انشالله که باز کنسل نشه🙃. 

برم به ادامه زندگی برسم

صبح پسرم راهی کردم مدرسه ✅

خمیر درست کنم برا پیتزا ✅

مایه ی پیتزا رو درست کنم ✅

برم خونه ی مامانم ✅

کابینت ها رو تمیز کنم اونجا نمیدونم چند تا ولی سعیم اینه تموم کنم ✅

برم دنبال خواهرزادم بیارمش خونمون ✅

با خواهرزادم برم دنبال پسرم بیایم خونه ✅

برم لیزر ✅

پیتزا رو بزارم تو توستر ✅

نهار بخوریم و ظرفاش بشورم ✅

چرت عصرگاهی ✅❌

روپوش خواهرزادم رو بشورم ✅

تخت و اتاقم مرتب بشه ✅

شام درست کنم ✅

نهار فردای همسرم رو درست کنم ✅

یه سر برم سوپری ✅

خواهرزادم ببرم تحویل بدم ✅

سرویس بهداشتی رو بشورم ✅

ظرفای شام و نهار بشورم ✅

سطل زباله خالی بشه ✅

داروها خورده بشه ✅

یکم با پسرم درس کار کنم ✅

ابچکون خلوت بشه ✅

جانبی 

مامانم سبزی گرفت زیااااد یکم تو پاک کردن کمکش کردم با دستگاه سبزی خوردکن نصفیش ریز کردیم 

باقیش موند برا فردا 

خونه ی مامانم مرتب کردم 

ظرف شستم اونجا 

اتاقا رو برقی کشیدم براش 

الانم از سردرد دارم بیهوش میشم چون از صبحی بیدارم 

اها با پسرم و خواهر زادم کاردستی درست کردیم 

خونه پر آشغال  شده بود مرتب کردم دوباره 


من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }
ای جانم😍😍🥰🥰.  دیگه نی نی مون داره میاد🥰🥰 انشالله به سلامتی بیاد و خونتون رو گرمتر کنه♥♥ ...

ممنون دوست گلم

کلی با آموزش سرویس بهداشتی 😁😊شدم

خدا رو شکر ماشینم به خیر گذشت

این نیز بگذرد...                                                       
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز