سلام یلداتون مبارک😍😍🌹🌹.
امروز صبح علی جون رو سپردم به سرویس و نشستم پای لپتاپ
یه اپیزود نگاه کردم و یکم تلاش کردم تا مشکلی که دیروز تو سامانه بود رو. حل کنم و بالخره موفق شدم😍. مهدی جون بیدار شد صبحانه ش رو. دادم(خودم روزه گرفتم).
دیشب اتاق خودم بعد از خیاطی تمیز نشده بود، رفتم سراغ اتاق و حسابی تمیزش کردم و بساط خیاطی رو کلا جمع کردم تا اطلاع ثانوی.
بقیه خونه رو هم کرتب کردم و جارو دستی کشیدم
ظرف شستم
نخار پسرا رو اماده کردم
نشستم پای لپتاپ ولی مهدی نمیذاشت تمرکز کنم نهایتا تونستم یه اپیزود دیگه هم ببینم
علی جون اومد و نخار پسرا رو دادم
نمازمم خوندم
یکم دیگه پای لپتاپ نشستم ولی انقدر پسرا شیطونی میکردن و سوال میپرسیدن خیلی تمرکز نداشتم و بالخره تصمیم گرفتیم بخوابیم.
وقتی بیدار شدم اذان داده بودن، سریع سفره افطار رو. پهن کردم و افطار کردم نمازمم خوندم
همسرم اومد خسته بود قرار شد یکم بخوابه بعد حاضر شیم بریم خونه پدرشون.
من یه دمنوش برای خودم اماده کردم و نشستم بازم پای لپتاپ، پسرا یکی پس از دیگری بیدار شدن و شیطنتشون بازم شروع شد.
همسرم بیدار شد و حاضر شدیم رفتیم مهمونی.
برگشتنی از بیرون شام گرفتیم.
شام خوردیم و من رفتم رو. دور تند
تمام خونه رو که پسرا ترکونده بودن مرتب کردم وسایل رو سرجاش گذاشتم، جارو کشیذم و تمیز شد
اویشن برای همه دم کردم و خوردیم
لباس خشکا تا شدن رفتن کمد
چمدون رو برای فردا اماده کردم لباسای مهمونی و لباسای راحتی گذاشتم، البته که یسری لوازم تا لحظه اخر نمیتونستن منتقل بشن چمدون واسه همین تکمیل نشد
پسرا رو بردم حمام
لباس دستی شستم انداختم ماشین و خودمم دوش گرفتم.
لباسها رو اتو زدم.
الانم منتظرم ماشین کارش تموم شه لباسها رو. پهن کنم و بخوابم
فردا روز شلوغیه
صبح همسرم مرخصی گرفته باید بریم محضر، اداره بیمه بعدش برگردیم خونه نهار بخوریم همسرم دو ساعتی حوالی ظهر باید بره سرکار
بعد که برگشت انشالله راه بیفتیم