ایشالا همه تنتون سالم و دلتون خوش باشه من و خانوادم رو از دعاتون بی نصیب نکنید
سلام عزیزم اول از همه بابت طلا باید بگم که اگه قراره الان بخری و یه سال دیگه بفروشی که ضرر میکنی اگه نه دیدت بلند مدته مثلا واسه ۵سال دیگه که طلاتو بخرو به خوشی استفاده کن دوم بابت هزینه هات این که حقوقتون چقدره و چقدرش قسطه و چقدرش کرایه خونه اینا رو اگه بگی بهتر میتونم راهنماییت کنم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام مهربونا
شبتون بخیر
ساعت ۷:۳۰ بیدار شدم
صبحانمو داشتم میخوردم ک دخترم هم بیدار شد
زود واسش حریره بادوم درست کردم و نوش جان کرد
ظرفهای ماشین جمع شد و دوباره ظرف چیده شد داخلش
لباسای بند رخت جمع شدن
روتختی رو انداختم لباسشویی و گذاشتم آفتاب بخوره
دوباره ی دور دیگه هم لباسشویی پر لباس شد و لباسش پهن شدن
نمکدان ها و قوطی نمک شسته شدن و دوباره پر شدن
نهار خوری به همراه چندتا کابینت دستمال کشی شد
گاز و هود برق افتادن
آشغال ها رو بردم بیرون و سطل زباله ها رو شستم
هال و آشپزخونه جارو و طی کشی شد(اتاقها بمونه برای فردا امروز واقعا کسلم)
نهار درست کردم
همسرم اومدن و نهار خوردیم
نهار دختر من دادم
من دو ساعتی خوابیدم ولی دخترم و همسرم بیدار بودن و باهم بازی میکردن
پاشدم و ظرفهای نهار رو چیدم داخل ماشین و دخترمو خوابوندم
یکم درس خوندم و ی دوش گرفتم
دخترم بیدار شد و بهش نیمرو دادم نوش جان کرد
ی لیست برای همسرم فرستادم ک تهیشون کنه
همسرم اومدن و منم خریدارو سر و سامون دادم
مرغارو شستم و فریز کردم
میوه ها رو شستم و گذاشتم جا میوه ای یخچال
شام دو نمونه درست کردم و خورده شدن
ظرفاشو چیدم داخل ماشین ی چندتا دستی هم موند ک بره برای فردا صبح
الانم منتظرم ماشین ظرفشویی شست و شوش تموم شه و برم بخوابم
شبتون آروم دوستانم♥️
سلام خانوما
ی خبر خوب دیروز زنگ زدن بهم گفتن ویزات اومده بیا ببر 💃🏻💃🏻
خیلی خوشحالم و کمی ناراحت ک قراره از مامان
و خانوادم جدا بشم اما چ کنم ک تقدیر بی تقصیر نیست
امروز طبقه بالا و پایین مرتب شد
رفتم حموم ، ی دسر از مامانم یاد گرفتم ، پول یورو کردم
کیف مو آماده کردم و الان باز توی قطارم و این دفعه داستان نگین در قطار ها ب پایان میرسه
سلام صبحتون بخیر
صدای من رو از مشهد سررررد می‌شنوید
منی که گرمایی هستم از دیروز دیگه جوراب پوشیدم و تو خونه بلوز آستین بلند تنم کردم
و اما دیروز
مطابق معمول 6 بیدار شدم، دلم میخواد برگردم به عادت 5 صبح بیدار شدن
چاشت بچه هارو آماده کردم وبا پدرشون راهی شدن
نشستم پای تی وی چای بخورم که اتفاقی رو شبکه مستند بود و یک 40 دقیقه ای ناخودآگاه حیات وحش دیدم و شد 7 و 45 دقیقه
بعد بلند شدم خورشت قیمه بار گذاشتم، برنج خیس کردم، ابچکون رو خالی کردم، دستمال‌های خشک شده رو تا زدم و چیدم تو کشو، ظرف شستم، هال رو مرتب کردم
نون کم داشتیم، برای صبحانه خودم سیب زمینی تو مایکرووفر درست کردم و با نعنا خوردم، همزمان گوشی رو چک کردم
از سرما رفتم رو تخت کنار محمد که مثلا زیر پتو درس بخونم، بعد 20 دقیقه چشمام گرم شد و گفتم یک چرت بزنم و از 10 و 20 دقیقه تا 1 خوابیدم 😱 محمد هم پا به پای من خواب بود
دیگه 1 به زور بلند شدم یک قهوه خوردم
خورشت رو تکمیل کردم، برنج دم کردن، اتاق خواب خودم رو مرتب و گردگیری کردم، کتابخونه رو کامل تمیز و گردگیری کردم
بچه ها اومدن، پارسا هم زنگ زد و گفت لقمه های صبحم مونده و نهار نمیام
نهار خوردیم و جمع کردیم، ظرفهاش رو شستم
باز یک کوچولو گوشی و بعد 3 ساعت و اندی درس ☺️ همزمان بچه ها در حال رفت و آمد به اتاق من و روی مغز من بودن البته، علی هم بساط مشق هاش رو کنار من پهن کرده بود 😐
شد ساعت 7 ونیم و رفتم بیرون و دیدم خونه نازنین رو تبدیل به بازار شام کردن 🤕
دیدم هوا سرده گفتم همسرم برن دنبال پارسا، دو تا ایستگاه فاصله ست اما سوار اتوبوس نمیشه میگه راهی نیست که و پیاده میاد 😐 علی و محمد رو هم با هاشون فرستادم یکم نفس بکشم
تند تند هال و اشپزخونه رو مرتب کردم، قبل رفتن نون خریده بودن بسته بندی کردم گذاشتم فریزر
برگشتن براشون شام گرم کردم، یکم با پارسا صحبت کردیم، خداروشکر داره از زیست خوشش میاد و منم خودم رو مشتاق نشون میدم و میاد چیزایی که یاد گرفته برام میگه
یکم گوشی چک کردم
باز از 9 و نیم تا حدود 11 درس خوندم و در مجموع شد 5 ساعت 💃💃💃💃 و اولین کتابم تموم شد 💃💃💃
برای محمد کتاب خوندم و بیهوش شدم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز