2777
2789
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 2044853 بازدید | 88245 پست

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



من مجردی کمر دردهای فجیع میگرفتم موقع پری .  میگن از سردی رحم هست  اما درمانم دمکرده گل ...

اره بنظر منم رحمم سرده . شکمم گنده شده فکر میکنم واسه همون باشه 

ممنون عزیزم پسرم تکالیف شو انجام داد میگم بره بخره برام

 .

🖤🖤🖤🖤
ننه الان خیلی اسون تر شده . نمره منفی نداره . حجم کتاباش بعضیاش واقعا زیاده ولی بیشتر حفظی و قابل فه ...

چه خوب 

من دیپلمم ریاضی بود 

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند
سلام دیشب دخترم آنقدر سرفه کرد نبردمش مهد دقیقا از روز دوم مهد مریض شده سه بار بردم دکتر انگار نه ان ...

عزیزم بروعطاری اوناخودشون راهنماییت میکنن.البته چارتخمه خوبه.به دونه.شیرونشاسته معجزه میکنه شب موقع خواب بهش بده تاسرفه نکنه.سیب ابپزهم خوبه.

من مجردی کمر دردهای فجیع میگرفتم موقع پری .  میگن از سردی رحم هست  اما درمانم دمکرده گل ...

چجوری تونستی بخوری 😖

برای منم تجویز کرد طب سنتی اما ترجیح دادم عوارضش مریضی رو تحمل کنم بس که تلخ بود 😖

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند
ممنظورم شهر من و خزان بود به خاطر نخلا 

اها خیلی تخصصی بود من به این چیزا توجه نداشتم 🤪

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند

سلام ظهرتون بخیر 

راستش یادم نیست آخرین گزارشم چی بوده 

آخه معمولا قبل اینکه بیام تایپ کنم یدور تو ذهنم مرور میکنم و الان نمیدونم اونارو نوشتم یا تو ذهنم بوده 🤪


حالا کلی بگم که همسر دوشنبه رفتن تهران سفر کاری 

ثنا و محمد رو هم گذاشتن خونه مادرشوهر که پدرشوهر ثنا رو ببره مدرسه و محمد هم اونجا باشه که من بتونم علی رو ببرم 

قبل اینکه برن من برای اینکه علی ناراحت نباشه گفتم احتمال داره ماهم فردا بعد اردو بریم خونه مامان مینا (مامان خودم) و بلا گفتم 🤕🤕

شروع کرد بهانه گرفتن که کی قطعی میشه و میریم یا نه و کی میریم و کی هستش اونجا و.... 

مامانم هم رفته بودن بیرون و گوشیشون رو جا گذاشته بودن و جواب نمیدادن ، علی آقا هم از بهانه گیری به گریه رسیده بود و با چشمهای پر اشک و صورت قرمز و پف کرده رو مخ من 

بالاخره ساعت 8 شب به ذهنم رسید به بابام زنگ بزنم (ذهنم خیلی آک بند نیست ها ایشون روش پیاده روی می‌کرد تمرکز نداشتم) خلاصه که تماس حاصل و شد و گفتن تشریف بیارید و خیال علی آقا راحت شد و بلافاصه خوابید 


صبح پاشدم پارسا رو راهی کردم و خودم و علی هم رفتیم وکیل آباد اردو داشتن، میخواستم علی رو تحویل بدم و خودم برم یک جای دیگه پارک دور از مدرسه اما با چند بار حضور ناگهانی گربه های محترم مجبور شدم برگردم پیش بقیه 

البته هر کلاس با معلمش میره میگرده اما یک محل استقرار هم هست 

دیگه رفتم اونجا پیش همسر مدیر و نشستیم به صحبت کردن و براشون هم گفتم چرا اومدم و چرا نمیتونم دور بشم، چون تاکید کرده بودن دیگه اولیا نیان اردو 


تا بعد نماز بودیم و اسنپ گرفتم رفتیم خونه مامانم 

مامانم تنها بودن، سفره انداختیم آبگوشت سفارشی علی آقا رو بخوریم که صدای پاشیدن آب به گوشم خورد و پاشدم دور و بر رو نگاه کردم دیدم لوله رادیاتور اتاقشون داره به شدت آب میده 

دیگه مامانم سریع فرش رو جمع کردن و زیرش لگن گذاشتن و منم رفتم هر چی شیر فلکه بود بستم تا قطع شد ( سه ماهه خونه رو تحویل گرفتن بیشتر از 3، 4 بار ترکیدگی لوله داشتن و هی سرامیک هارو کندن و دوباره سرامیک کردن، دیوار نقاشی شده دوبار، کاغذ دیواری ها آب خورده و....) 


شرایط رو به همون حال رها کردیم و نهار خوردیم و بعد نهار هم خواهرم و بچه هاش اومدن 

دوباره رفتم سراغ پکیج و شیر فلکه ها تلفنی هم از همسرم راهنمایی گرفتم و تونستم آب بقیه خونه رو باز کنم 


خلاصه که بابام اومدن و یکم با سازنده بحث کردن و سرویس کار اومد و درست شد 


برای خواهرم زرشک آورده بودن از قائن و با مامانم نشستن پاک کردن و منم کنارشون نظارت کردم، به خاطر دستام نمیشد کمک کنم 😬

عصر هم خواهر دیگم اومد 

یکم صحبت کردیم و ساعتای 7 به زور علی آقا رضایت دادن برگردیم خونه 

تکالیفش رو هم نصفه نیمه با پسر خالش نوشته بود 

خونه اومدیم باز استرس هاش شروع شد و گفتم نمیخواد بنویسی و صبح بیدارت میکنم و همون ساعت 7 و نیم خوابید 

پارسا هم درس خوند و بازی کرد و رفت بخوابه 

منم حدود 10 خوابیدم اما از 11 علی که رو تخت من خوابیده بود هی با گریه های پشت سرهم بیدار میشد و نه گوش میداد و نه میدید و فقط گریه میکرد تا خود صبح هر یک ساعت حداقل یبار بیدار شد از استرس 🤕🤕


صبح هم بهانه گرفته بود بابام اگه دیر برسه مشهد و دیر بیاد دنبالم چی و من نمیرم مدرسه و هزار جور بهانه اینطوری 

گفتم تکالیف رو بنویس بعد صحبت میکنیم 

اونا رو تکمیل کرد، پارسا هم خودش بیدار شد و رفت 


بعد هم زنگ زدم به همسرم و به علی اطمینان داد که حتما سر وقت میره دنبالش 

دیگه یکم آروم شد و راهی مدرسه شدیم 

میخواستم براش خوراکی هم بخرم اما هر چی دور زدیم سوپر های دم مدرسه تعطیل بود 


مسیر برگشت رو هم با اتوبوس اومدم و کلی تو هوای خنک بارون خورده پیاده روی کردم 😍😍

اومدم خونه صبحانه خوردم و همزمان هم گوشی و هم تی وی رو چک کردم 

بعد کتاب صوتی رو پلی کردم و اول مقدمات نهار رو اوکی کردم، یسری لباس ریختم ماشین بشوره 

هال رو مرتب کردم و جارو زدم 

آشپزخونه رو مرتب کردم اما ظرفها مونده 

اتاق خواب و پذیرایی رو هم مرتب کردم 

سطل های تو اتاق هاو هال رو هم خالی کردم 

لباسها رو پهن کردم

بینش هم 3 تا چای خوردم تا بی خوابی دیشب از سرم بپره اما هنوز جواب نداده 

الان برم آب برنج رو بزارم و تا جوش یه جارو به پذیرایی بزنم 

بعد هم حین آشپزی ظرفها رو بشورم 

اگر بشه تا اومدن اهالی خونه یک دست کوچولو به اتاق علی بکشم اگر نه هم که بمونه برای بعد، چون چند ساعتی کار داره و باز همه وسایل کشو ها و کمد ها وسط اتاقه 


ظهر هم حتما باید بخوابم ان شاء الله 

عصر هم هیئت هفتگی مدرسه سابق پارسا هست نمیدونم میرسم برم یا نه 

فعلا برم که دیر شد 

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند
چجوری تونستی بخوری 😖 برای منم تجویز کرد طب سنتی اما ترجیح دادم عوارضش مریضی رو تحمل کنم بس که تلخ ...

اینگونه :

ابتدا میگذاریم دم کرده ولرم شود همراه نبات 

بعد با دو انگشت شصت و اشاره بینی بزرگوار را میفشاریم و یک نفس سر میکشیم 

و بعد در همان حالت که هستیم 

یک چیز شیرین میل مینماییم بشوره ببره 

تا توضیحاتی دیگر بدرود 😃

سلام دوستای گلم🌸


گزارش دیروز من :


 عطاری رفتم 🍀✅ 


کفی کفش  برای کتونی جدید خریدم 👟✅


۴ دور به خاطر تفکیک لباسها لباسشویی روشن شد🧺 ✅


صندل تابستونی خودم و همسرم با دامستوس شسته شد👟✅


حیاط خلوت حسابی شسته شد🧽🪣✅


خارج از برنامه ریزیم با مادرم رفتیم بازار برای خرید یک وسیله ای که  لازم داشت که متاسفانه نتونستیم پیدا کنیم🤦‍♀️

اما من بی بهره هم نموندم از این بازار رفتن چون بند کفش نسکافه ای رنگ برای کتونی جدید پیدا کردم بالاخره🙂🤎   


دم غروب هوا سرد شده بود و تو راه برگشت  به خونه بودیم که خاله ام با مادرم تماس گرفت و دعوت کرد خونه اش به صرف آش رشته🍲🏡

(همه فامیل ها با هم تو یه محله هستیم با اختلاف یکی دوتا کوچه پایین تر و بالاتر)🙂


خداروشکر  با رفتن به خونه خالم روحیه ام دیروز حسابی عوض شد چون دخترخالمم اونجا بود و کلی با هم گپ زدیم 🫂💞


بعد از برگشت از خونه خالم  به پیشنهاد من با مادرم بازار محله خودمون هم برای وسیله مورد نیاز مامانم سرزدیم و بازم متاسفانه...😹

 و اما من مجدد از این بازار محله خودمون هم بی بهره نموندم چون یه شلوار مخمل با طرح خرس تدی خریدم 🥺🧸

 

ساعت ۹ شب رسیدم خونه واویشکا درست کردم 🌮

  

بعد از شام دیدم صدای عروسی و ارکستر توی کوچه میاد🎹🎤

و یه تایمی هم مشغول تماشای رقص عروس و داماد بودم👰🏻‍♀️🤵🏻‍♂️


حمام رفتم 🚿🛀


 و روتین آخر شب 🚰🪥و خواب 🛏

صادق تر از هدایت
اینگونه : ابتدا میگذاریم دم کرده ولرم شود همراه نبات  بعد با دو انگشت شصت و اشاره بینی بزرگوا ...

گوارای وجودتان بانو😆

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792