2777
2789
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 2044948 بازدید | 88245 پست
خلاصه درسا رو میتونی تو تلگرام تو سرچ ها مثلا بزنی کتب پیام نور   یا کتاب های رشته ی روان شنایی ...

مممنون عزیزم حتما همینکارو میکنم . 😘😘

البته قبلا فکر میکردم با نوشتن بهتر یاد میگیرم ولی الان متوجه شدم  یادگیری کاذبه 😬

🖤🖤🖤🖤

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

سلام دوستان . 

با کمال پررویی اومدم بگم . 

امروز کار خاصی انجام ندادم . 

مامانم اینا ظهر اومدن و ناهارم خودشون اوردن تا  ساعت 10 همینجا بودن منم اصلا هیچ کاری نتوستم بکم فقط ظرفای  پذیرایی رو دراوردم . بعد ناهار ظرفاشو همراه زن داداشم شستم . نمازامو هم خوندم . 

راستی نماز صبح و خوندن قران،هم انجام شد . 

همین 😑

در عوض برای فردا کلی کار دارم . 

کل خونه بی نظم شده و هم نیاز به مزپرتب شدن داره هم جارو زدن . 

درس خوندنم حالا حالا ها تعطیله حال روحیم داغونه پزشک همسرم هنوز جواب ندادن 😕  الهی که ببینه و بگه خیلی خوبه و پیشرفتی نداشته یا خدا . ما هم از دلواپسی دربیاییم .یعنی جوری شدیم که همش گوشی دستمه ببینم جواب نداده شاید صداش نشنیدم و میبینم خبری نیست . قبلنا به دوساعت نرسیده جواب میداد البته توی واتساپ میفرستادیم براشون .

ان شاءالله که خیره 


شب خوش التماس دعا . 

🖤🖤🖤🖤
سلام دوستان .  با کمال پررویی اومدم بگم .  امروز کار خاصی انجام ندادم .  مامانم ای ...

ان شاالله که خیره و خبرای خوب بشنوی

من هم از ته دل براتون دعا میکنم

اگر کوه‌ها به لرزه درآمدند، تو پابرجا و استوار باش...
سلام دوستان .  با کمال پررویی اومدم بگم .  امروز کار خاصی انجام ندادم .  مامانم ای ...


ان شالله سلامتی کامل حاصل بشه 💕💚💚💚💚💚💚💚💚

من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }

سلام    برنامه ی امروزم 

صبحانه خورده شد و ظرفاش شسته شد 

باشگاه برم 

دوش بگیرم 

نهار درست کنم 

لباس ها شسته سه و پهن شه 

لباس خشک ها تا زده شه و جمع شه 

تخت و اتاقم مرتب بشه 

سرویس بهداشتی شسته بشه 

با پسرم درساش کار کنم 

فیلم ببینم 

گاز تمیز شه 

سطل زباله خالی بشه 

عصری گلام ببرم درست کنن خاکشه نمیدونم چشه داره برگاش خشک میشه 

شام درست کنم 

ظرفای شام و نهار شسته شه 

نمازا خونده شه 

داروها + جوشان c


من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }
سلام دوستان .  با کمال پررویی اومدم بگم .  امروز کار خاصی انجام ندادم .  مامانم ای ...

خیره ان شالله.

رهاکن،فکر نکن.

این چک کردن و انتظار آدمو رسما پیر میکنه!!!!

این نیز بگذرد...                                                       
سلام دوستان .  با کمال پررویی اومدم بگم .  امروز کار خاصی انجام ندادم .  مامانم ای ...

عزیز دلم درکت میکنم انتظار سخته، ولی پیشنهادم اینه ذهنتو تا جایی که ممکنه درگیر مسایل دیگه کن که بیکار نمونه و بره تو فکر، اینطوری کمتر اذیت میشی. 

انشالله خدای مهربون لطفشو به شما و خانواده عزیزت کامل کنه و همسرت به زودی سلامت کاملشو بدست بیاره. 



سلام

دیروز صبح از خواب بیدار شدیم خواهرم زنگ زد گفت با مامان بابا رفتن حرم دارن برمیگردن و میان دنبالمون بریم خونشون. 

ما هم سریع حاضر شدیم و باهاشون رفتیم خونه خواهرم،  اونجا صبحونهذخوردیم،  یکی دو ساعتی موندیم،  بعدش برای نهار رفتیم خونه اون یکی خواهرم. خونشون یه حیاط کوچیک داره،  بچه ها حسابی تو حیاط تخلیه شدن. 

نهار صرف شد،  ظرفاشو شستیم و اشپزخونه رو. مرتب کردیم. 

بعدش خواهرم دوتا تشک داشت نو بودن،استفاده نمیشدن،بجاش بالشت کم داشت، بهش پیشنخاد دادم تبدیلشون کنه😎😁 این شد که همگی نشستیم پای کار و تشک ها رو تبدیل کردیم به ۶ تا بالش،  بخش خیاطیش هم با من بود😎. 

بعد یکم پنبه اضافه اورد قرار شد بیایم خونه ی ما پنبه ها رو به بالشتهام اضافه کنیم که چاقالوتر بشن،  لاغر مردنی شده بودن. 


با مامان بابام اومدیم خونه ما،  روبالشتی ها رو انداختم ماشین،  بالشتها رو با پنبه شارژ کردیم. 

شام انلت گذاشتم

یکم خونه رو. جم کردم

یه دبه سرکه داشتیم پشت بوم بود،  اورده بودیمش پایین که بشورمش، تا برداشتم دبه وا رفت،  دسته ش کنده شد و تزکید وسط اشپزخونه. 

مجبور شدیم فرش اشپزخونه رو جم کنیم تا بعدا ببریم خونه پدر همسرم بشوریم. 

در همین اثنا همسرم نون خریده بود گذاشت رو. اپن،  دستش خورد شیشه افتاد و به قطعات نامساوی تقسیم شد. 

جارو اوردم و تمام خونه رو جارو زدم. 

پسرا با باباشون رفتن حمام

شام رو. همسرم تکمیل کرد

شام خوردیم

میوه خوردیم 

یکم تلوزیون نگاه کردیم 

و بالخره خوابیدیم. 

امروز صبح زود مامان بابام برگشتن خونشون. 

بعد از صبحانه همکارم زنگ زد دپتا فایل بود باید تکمیل میشد،  بلد نبود. 

تقریبا تا ساعت۲، حدودا ۱۱ بار تماس گرفت،  اخریا خودش روش نمیشد دیگه🙄😁،  بالخره فایلها کامل شد و برای اداره ارسال شد. 

این بین کلی کار انجام دادم

نهار لوبیا پلو درست کردم با سیب زمینی سرخ کرده. 

یه گل کلم و یه مقداری هویج ریز کردم واسه ترشی اب گوجه،  یسری بادمجون از باغ بابا اومده بود که کوچولو و خشکل بودن،  گذاشتک با سرکه بپزه تا باهاشون ترشی شکم پر درست کنم. 

ظرف شستم

نماز خوندم

ماشین روشن کردم پهن شد

لباسهای شسته تا شد رفت کمد

برای علی نقطه بازی کشیدم تا خودش پر کنه

و غول مرحله احر پسرا رو. خوابوندم. 


در ادامه: 

همسرم گوجه گرفته برده خونه باباش تا رب درست کنه،  امروز عصر و فردا صرف اونها میشه. 

فرشهای اشپزخونه و راهرو رو. هم جم کردیم ببریم فردا خونه اونا بشوریم. 

دیگه فک نمیکنم این اخر هفته بتونیم کار دیگه ای انجام بدیم. 


اها راستی واسه پنج شنبه اینده رییسم تماس گرفت دعوت کرد به نهار دسته جمعی (خیلی علاقه ای ندارم برم فعلا تشکر کردم وگفتم اگه بتونم میام ولی احتمالا نرم🙄😁). 


غروب یه تماس بگیرم حال مامانمو بپرسم ببسنم تو راه اذیت نشده باشن


و الانم یکم بخوابم

سلااااامممم سلااامممم عزیزهای دلِ من .

اصلا حس اومدن به اینجا دقیقا مثل همون حسِ رفتن به خونه ی مامانه برای من 🥰

خوبین ؟  

فک نکنین فراموش تون میکنم ها  نه  ! اتفاقا  هرروز  تو ذهنم  براتون گزارش میدم کارامو 🤦‍♀️😆😆😆


فقط تایپ کردن اندکی برام مشکله !!!  اگه وُیسی بود  از دستم فراری میشدین دیگه 

" اللهم عجل لولیک الفرج " 
سلااااامممم سلااامممم عزیزهای دلِ من . اصلا حس اومدن به اینجا دقیقا مثل همون حسِ رفتن به خونه ی مام ...


اومدم بهتون اطلاع بدم که یه کوه ظرف دارم برای شستن 

و کوهی عظیم تر  لباس خشک تا نشده و جابجا نشده 


که گوشیم خاموش شد !!!

  (میبینین ؟؟  خدا هم  نمیخواد  من گزارش بدم !!¿  )


بعد دخترمو خوابوندم و گفتم آخییییییییییش حالا به جاش بعدا میام اینجا   گزارش  انجام شده ی اون کارها رو میدم ...


تا رفتم تو آشپزخونه دو سه تیکه ظرف شستم  بیدار شد و دوباره گررررریه 😫😫


بعد از شیر خوردنش  ، تو رو روَک  گذاشتمش و باز یکی دوتا دیگه ظرف و باز هم  گریه هاش  باعث شد که 


 الان دوتایی باهاش درخدمتتون  باشیم   😐!!!!  (۹ ماهشه )





" اللهم عجل لولیک الفرج " 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز