و گزارش امروز .
دیشب همسرم ساعت 11 رسید خواب بودم تماس گرفت که نزدیکه . منم تندی املت درست کردم .
همسر جان اومدن و با املت پذیرایی شدن 😁 خب قبلش خبر نداده بود که کی حرکت میکنه .
صبح هم به دلیل خراب شدن خواب شبم ساعت 5 به زور بیدار شدم و نماز خوندم و بع اقای همسر بیدار شدن منم گفتم نماز قضا شده 😕
همسرم دو هفته ای میشه دست و پاش به شدت ضعیف شده و چشماش هم خیلی اذیت میکنن طوریکه همش احساس میکنه همهچی حرکت میکنن چند دفعه هم افتاده 😢😢 به خاطر همین صبح بیدارش نکردم که باز تا کمک ایشون کنم که وضو بگیره نماز خودم قضا میشه . کلا این روزا همش حواسم بهش هست و همش کنارشم 😟
پسرارو بیدار کردم . صبحونه اماده کردم و خوردیم .
پسرا رو اماده کردم و بدرقه کردم .
هالو آشپزخونه و اتاقشون مرتب کردم . هال اوضاعش خیلی داغون بود 😬
ساعت 8 تا 9 خوابیدم .
بعد او چندتا کار کمک همسر کردم .
برادر همسر اومدن و چندتا مدارک از همسرم میخواستن پیدا کردم و دادمشون و رفتن .
لینک ام ار ای دیروز همسرم و برای پزشکش پیامک کردم و همش منتظر بودیم تا جواب بده ولی تا الان خبری نیست 😕
خواهر همسرم اومدن کمی موندن و باز رفتن . ☺
رفتم دنبال محمد و اومدیم خونه ❤
غذا گرم کردم و یاسین و طاها هم اومدن و با هم ناعار خوردن . ❤
مادر همسرم اومدن و پذیرایی شدن ☺
ساعت 1 بود که داشتم ظرفارو میشستم که مادر همسرم صدام زد و پرسید که همسرم داروهاشو خورده یا نه منم یه لحظه کپ کردم و موندم چی بگم فراموش کردم دارو ساعت 10 بدم و با شرمندگی داروهاشو دادم و از جانب مادر جان با زبان بی زبانی مورد سرزنش قرار گرفتم و میدنم که حق دارن 😢
ولی همش به خاطر اون مدارک و انتظار برای جواب پزشک بود 😢
برای همسرم ناهار درست کردم و خوردیم ❤
نماز خوندیم .❤
بعد هم کمی صحبت کردیم
هال .پذیرایی . اتاق پسرا جاروبرقی زدم
اتاق پسرا توی این سه ساله اصلا سابقه نداشته که چند روز پشت هم تمیز بمونه که الان رکورد زدم و حواسم به اتاقشون هست همش جموجورش،میکنم 😇
کلی ظرف شستم .
آشپزخونه رو با جارو دستی جاروشد .
نماز خوندم
مامانم اومد پذیرایی شد
به پسرا شام دادم
ظرفای شام شستم
برادرای همسرم اومدن و پذیرایی شدن
از یاسین جان املا گرفتم همچنان ضعیفه 😟
پسرا با مامانم رفتن 😇
منم گزارش دادم
راستی در طول روز میومدم تاویک سر میزدم 😁
فکر کنم چیز دیگه ای از قلم نیافتاده😂😂😂
شام بخوریم بخوابیم
شب خوش
التماس دعا