سلام
روزتون قشنگ
دیروز سرکار نرفتم، از صبح بیدار شدیم با پسرک ها صبحانه خوردیم یکم خونه رو جم کردیم با علی قشنگم.
ظرف شستم و اسنپ گرفتیم رفتیم خونه خواهرم، مامانم اونجا بود، خداروشکر عملش به خوبی تموم شد، عصر باهاش تماس تصویری داشتیم و خدارو هزار بار شکر حالش خوبه خوب بود.
سر شب همسرم اومد دنبالمون و رغتیم یه امنتی رو دادیم به صاجبش و برگشتیم خونه.
وقتی رسیدیم من واقعا خسته بودم، همسرم زحمت شام رو کشید که املت بود
من فقط یکم خونه رو جمع کردم.
امروز صبح رفتم سرکار، خیلی شبوغ بودیم، کار سنگین بود، ولی خدارپشکر خوب پیش رفت، چند مورد بود که باید فردا پیگیری میکردم، نوشتم روی کاغذ چسبوندم به سیستم😁. یه سررسید دارم که همه چیز رو با جزییات داخلش مینویسم و حکم هارد اکسترنالم رو داره، ولی یهو دلم خواست بنویسم بچسبونم به سیستم😁😜.
برگشتم خونه، تو مسیر خونه بارون خیلی قشنگی اومد، فائزه برامون نهار درست کرده بود، با هم خوردیم، هر چی اصرار کردم بمونه سرشب با همسرم ببریم برسونیمش که مجبور نشه تو این بارون بره، قبول نکرد و رفت.
با پسرا خوابیدیم و البته پسرا هنوزم خوابن.
برم یه چایی بزارم و اگه همسرم زود اومد بریم یه سر دیدن خواهرم.
فردا هم روز پرکاری تو محل کارم دارم، دوس داشتم چهارشنبه برم خرید، نمیدونم شرایط چطور پیش میره شاید مجبور شم بازم برم محل کارم.
انشالله هر چی پیش میاد خیره