2777
2789
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 2043353 بازدید | 88176 پست
اها حال روحیت بی دلیل بهم خورد      منم همینم دقیقا  حال روحیم تو اوج خوب بودن & ...

ممنونم دوست عزیزم.

راستی فیلم«برادرم خسرو» رو هم دیدم.تأثیر گذار بود.🌼

هر که را اسرار حق آموختند،مهر کردند و دهانش دوختند

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

سلام من این چندروزه بخاطر واکسن پسرم کلا برنامه هام بهم خورده بود عملا هیچکاری نمیکردم 

اما امروز صبح پاشدم خونه رو مرتب کردم 

روتختی مرتب کردم 

ناهار گزاشتم 

لباس ریختم لباسشویی پهنشون کردم 

حیاط جارو زدم 

سطل اشغال خالی کردم 

نمیدونم چرا جدیدا همش فکرم میره سمت روزهای اول ازدواجم ک مجرد بودیم بدون بچه بدون مسولیت بدون فکر چقدر خوب بود همش خوشگذرونی همش به خودم میرسیدم  این همه هم کار نمیکردم الان عاشق بچه هامم ولی دلم لک زده برا اون روزها 

میشه لطفا برام صلوات بفرستین  ممنونتون میشم
بچه ها ابن غیبت برای من شده یه معضل نه از جهت دین من مثلا میگم عروس فلانی اصلا پیش مادرشوهرش ننشست ...

میفهمم عزیزم اتفاقا منم که گفتم میخوام غیبت رو ترک کنم به خاطر دین و مذهب نیست. 

کلا غیبت کردن یه جایی باعث دردسر ادم میشه مثل دروغ گفتن. اگه ادم چند بار بگه کم کم عادت میکنه و بعد شاید ما ده بار غیبت کنیم و برامون مشکلی پیش نیاد ولی بالاخره یه بار ما رو تو مخمصه میندازه. 


از طرف دیگه به نظرم حرف زدن از بقیه حتی به صورت مثبت یا معمولی هم برای ما اغلب فایده ای نداره و به ضمیر ناخوداگاهمون و همینطور دیگران این پیام رو میرسونه که این افراد برای ما مهم هستند و ما محتاج توجه بقیه هستیم. 

پرداختن به بقیه  باعث میشه اولویت زندگیمون کم کم تغییر کنه. 

برنامه امروز: کارهای روتین رو انجام دادم جارو دستی کشیدم، بچه ها رو هزار بار عوض کردم، ناهار دو مدل درست کردم، ماشین لباسشویی رو دستمال کشیدم، هزار بار ظرف شستم انگار تمومی ندارند.

شستن لباسها هنوز مونده، موکت اتاق خواب رو هم بچه ها کثیف کردند و یه ساعت دیگه باید اماده بشم برم خونه ی بابام. .🙍🏻‍♀️

بعد از نهار اومدم دیدن مادرم ورفتیم خوته ابجیا الان دوباره برگشتم خونه مامانم سعی کردم غیبت نکنم وموفق شدم

پیش میاد چند روز خونه ام تو کارای خونه گیر می کنم.

دیگه امروز فرار کردم.شب هم اینجا می خوابم.

شادی صدام کنید
بعد از نهار اومدم دیدن مادرم ورفتیم خوته ابجیا الان دوباره برگشتم خونه مامانم سعی کردم غیبت نکنم ومو ...

خونه ی مادر،،،مهمون مادر،،،شب کنار مادر...

من هیچ وقت این لذت رو تجربه نکردم،۱۹ سالم بود که مادرم رو از دست دادم سال۷۶،،،،و سال ۹۷ هم پدرم رو.



خدا پدر و مادر عزیزتون رو سالم و سلامت براتون حفظ کنه و طول عمر بابرکت داشته باشن.

از لحظه هایی که کنارشون هستید،لذت ببرید و از وجودشون استفاده کنید.🌼🌼🌼

هر که را اسرار حق آموختند،مهر کردند و دهانش دوختند

سلام  اعلام کنم از برنامه ی دیروز هییییچ کاری نکردم 

حسش نداشتم  رفتم خونه ی مامان برزرگم بهش سر زدم 

شام و نهار درست کردم  همین 

امروز برنامم  

داروها 

فستم تا ۱۲   کالریم زیر ۵۰۰ ببندم 

به مقدار زیاد بادمجون سرخ کنم 

نهار کارگر دارم تو حیاط  خورشت بادمجون درست کنم و برنج  و نهارشون بدم 

داروها 

باشگاه

 برم بازار هفتگی 

حموم  دو بار  سرم داره منو می کششششه  فقط دو روزه حموم نرفتم  سبوره دارم روااانی شدم از دستش  

میز نهار خوری مرتب بشه 

ظرفای دیروز و نهاری که پختم بشورم 

ظرفای نهار کارگرا رو بشورم 

ابچکون خلوت بشه 

لباسا شسته بشه و پهن بشه 

پذیرایی مرتب بشه 

اتاق و تختم مرتب بشه 

خونه برقی بشه 

خونه طی کشی بشه 

سرویس شسته بشه 

اتاق پسرم مرتب بشه 

شام بپزم 

برا پسرم نهار پیتزا بپزم 

غذای فردای همسرم بپزم 

گازم تمیز بشه 

آشپزخونه تمیزز بشه 

یخچال تا حدودی تمیز بشه 


من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }

صبحتون بخیر خانم های گل. ❤️

من دیروز عصر موکت اتاق خواب رو دستمال کشیدم کلی لباس با دست شستم و بعد رفتم مهمانی. خدا رو شکر غیبت نکردم.‌

💮💮💮

برنامه برای امروز: اول فکر کنم ناهار و شام چی درست کنم و بعد کارهای روتین رو انجام بدم. 


دیروز با اینکه روز تمیز کردن سالن بود من نرسیدم کاری انجام بدم.‌ باید پادریها رو امروز بشورم چون به خاطر بارون کثیف شدند.‌


امروز روز اشپزخونه ست کشوها و یه کابینت رو تمیز میکنم و همینطور یخچال رو هم یه خورده دستمال بکشم. 

بچه ها از چند ماه پیش دو بسته نخود فرنگی گذاشتم فریزر به جز سالاد الویه شما نخود فرنگی رو کجا استفاده میکنین؟ 

امروز باید برا فردا ناهار و شام هم غذا بپزم چون پسرم یه عمل کوچیک داره. انشالله همه چی خوب پیش بره. 🙏

سلام 

ایام بکام ان شالله

گزارش روز جمعه: 


ساعت ۸ از خواب بیدار شدم

سریع برای پسرم آبجوش کردم و گذاشتم سرد شه

روتین پوستیمو انجام دادم

صبحانه آماده کردم و همسرم و دخترم رو از خواب بیدار کردم

میز رو جمع کردم 

آشپزخونه رو یکم مرتب کردم

هال هم مرتب شد

آبچک جمع شد و ظرفهای صبحانه شسته شدن

گاز بهمراه چدنهاش و سر شعله هاش همگی سیف کشی شدن

جلو مبلی ها، کنسول و آینه اش، تی وی و میزش، ساعت، استند های گل همگی گردگیری شدن

هال و زیر مبلها اساسی جارو کشی شدن

آشپزخونه هم جارو کشی شد

هال و آشپزخونه هردو طی کشی هم شدن

همسرم امروز زحمت نگهداری بچه ها رو میکشه و من امروز معاف هستم 😉

نهار هم نهار محلی کرمونی درست کردم ک مورد علاقه همسرم هم هست 

نهارمو خوردیم و ی کوچولو استراحت کردیم

پاشدم ظرفها رو شستم و نهار خوری رو دستمال کشیدم 

کثیفی های بوجود اومده رو تمیز کردم

همسرم آنکال بودن و زنگ زدن و ایشون رفتن منم بچه ها رو نگه داشتم

با بچه ها رفتیم بیرون و همسرم اوند دنبالمون

آنا جون رفتن خونه مامانم و شب هم همونجا موند

اومدیم خونه و سریع شام درست کردم

فیلم دیدیم اسمش رمانتیسم عماد و طوبا، بنظرم واقعیت زندگیا رو عنوان کرد

این بین شیر پسرم و پوشکش و رسیدگی به بچه ها هم مثل همیشه بود



سلامی دوباره با گزارش روز شنبه


ساعت ۸:۳۰ از خواب بیدار شدم و سریع روتینمو انجام دادم

صبحانه آماده کردم و همسرمو بیدار کردم ک پسرمم بیدار شد، پوشکشو عوض کردم و همسرم بهش شیر داد

فلاکسشو آبجوش کردم

صبحانه خوردیم و میز رو جمع کردم

ظرفها رو شستم

شیشه شیرهای پسرمو گذاشتم آبجوش

بشدت پسرم امروز گریه میکنه فکر کنم بخاطر دندوناشه

ب هر زحمتی بود خوابوندمش

با همسرم رفتیم حیاط رو تمیز کردیم و شستیمش

نهار هم خونه مامانم دعوت بودیم

سریع دوش گرفتم و آماده شدم

پسرمو هم آماده کردم و رفتیم

نهار خوردیم ظرفها رو با کمک مادرم شستیم

پذیرایی شدیم و برگشتیم

پسرم توی این مدتی ک رفتم خونه بابام اینا تا دوساعت بعد از برگشتمون همش نق و غر میزد و خیلی انرژی ازم گرفت

همسرم خرید کرد، جابجاشون کردم

بالاخره پسرم خوابید و منم آنا جون رو بردم حموم

لباسهای بند رخت جمع شدن

لباسشویی و مینی واش یدور روشن شدن

پسرم بیدار شد و دوباره گریه رو شروع کرد

بردم پسرمو حموم و شام آنا رو سپردم ب همسرم

ولی خب خداروشکر بعد از حموم خوابید

خلاصه ک خیلی روز سختی داشتم و پسرم فوق العاده اذیتم کرد🤕

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز