*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

🌱  رسیدن به اهداف با برنامه‌ریزی معکوس :

1- 10 سال : توی سال 1410 می‌خوام کجا باشم؟

2- 5 سال : توی 5 سال آینده برای رسیدن به هدف 10 ساله ی خودم چه کارهایی میتونم بکنم؟

3- 1 سال : امسال باید روی چه چیزی تمرکز کنم؟

4- 1 ماه : برای رسیدن به هدف یه ساله چه کارایی باید انجام بدم؟

5- 1 هفته : چه کاری منو به هدف یک ماهم نزدیک میکنه؟

6- امروز : تنها کاری که امروز باید انجام بدم چیه؟

این سوالارو از خودتون بپرسین و جوابشون رو جایی یادداشت کنید، و از امروز شروع کنین به انجام کارهایی که شمارو به هدف یک ماهتون نزدیک تر می‌کنه.

یه مدت خیلی درگیری ذهنی برام پیش آمد که هدف من اینکه ده سال آینده کجا باشم و چکار کنم 

ولی انگار فقط دارم روزها رو سپری میکنم و اصلا دیگه به این فکر نمیکنم که ده سال آینده میخوام چکار کنم 

اصلا ده سال آینده هستم؟؟؟

چند سال پیش توی شرایطی بودم که به نظر خودم به همه آرزوها و اهدافم رسیده بودم و با جریان عادی زندگی پیش میرفتم، اینجا با خانمی که ادعای .... می‌کرد بحثم شد وسط بحث بهم گفت چند وقت دیگه اهداف و آرزوهای جدید میاد سراغت و... چندین ماه روی حرفهاش فکر کردم که آیا واقعا اهداف من همین‌ها بود، زندگی که میخواستم همین بود؟ بهتر از این هم میشه؟ برای سالمندی خودم، جوانی فرزندم جا داره که شرایط رو بهتر کنم؟ و  کم کم شرایط تغییر کرد
الان با اینکه خیلی خسته ام، ولی هنوز یه چیز دیگه مونده که دلم میخواد به اون هم برسم و شاید دیگه اونوقت بشینم و زندگی رو تماشا کنم
ولی خب  خانم دکتر عزیزم از دید ما شما در بهترین جایگاه هستین و به همه اهدافتون رسیدین، الان زمان اون رسیده که از ثمره تلاش‌هاتون برداشت کنین و از زندگی لذت ببرین

توی زندگی فقط یه چیز قطعی و حتمی الوقوع وجود داره اونم مرگ، که با تولد مون باهامون متولد میشه
در عین حال تنها چیزی که بهش توجه نمیشه همین مرگ.هیچکس نمیشینه یه گوشه و منتظر مرگ بشه، زندگی می‌کنیم اهداف و برنامه های دور و دراز میچینم ازدواج میکنیم با اینکه میدونیم یه روز می‌میریم و بچه هامون تنها می‌ذاریم ولی بچه دار میشیم. 
توی کتاب پایه هفتم یه مطلب خیلی جالب نوشته بود؛ زندگی در عین اینکه کوتاه است اما طولانی ترین چیزی است که به انسان داده شده.
امام علی میگه موفقیت در گرو تلاش و دوراندیشی است
یعنی غصه این که ممکن باشم یا نباشم رو بذارم کنار و برای اهداف آینده تلاش کنم و برنامه بریزم.
زندگی هیچ وقت با احتمال اینکه ممکن چند وقت دیگه نباشم متوقف نشده.

نه اتفاقا به مرگ فکر نمیکنم 

گرچه از اینجایی که هستم راضی نیست اصلا ولی حس میکنم بهتر از این نمیشه انگار تمام توان من همین بوده 

نمیدونم چطوری منظور خودم برسونم

اصلا خسته راه نیستم و عاشق راهی هستم که آمدم 

ولی خب آرزو دارم برم ولی وقتی بهش فکر میکنم که نمیشه 

میگم چه هدفی

میدونین حس میکنم آرزوهام ته کشیدن

سلام خوبید دختر شما خوبه عزیزم 

رسیدن به مقام معلمی را بهتون تبریک میگم گلم واقعا شما مستحقش بودید 

نه متاسفانه پارسال که دوازدهم بود همینطوری کنکور داد انتخاب رشته نکرد امسالم به شدت درس میخوندمجبورش کردم انتخاب رشته هم کرد پرستاری شهر کرد قبول شد ولی هر کار کردم راضی نشد بره گفت سختی کار داره و آرزوی من یه چیز دیگس باز دوباره نشسته میخونه نمیدونم دیگه چی بشه دخترم اصلا مثل من فکر نمیکنه به شدت کمال گراس  

سلام صبح بخیر. 

گزارش دیروز و امروز: 

وقت گذروندن با پسرم. 

رفتیم چند تا وسیله خریدیم و قدم زدیم. 

یخچال تمیز کردم. 

دوبار جارو برقی کشیدم. 

سرویسو شستم. 

دوبار دوش گرفتم. 

گردگیری کردم. 

همه آینه هارو پاک کردم. 

گازو تمیز کردم. 

پیشخون آشپزخونه رو تمیز کردم. 

دوبار لباسشویی روشن کردم. لباس پهن کردم بعد خشک شدن جابجا کردم. 

کمد دیواری اتاقمو مرتب کردم. 

برای حیاط نرده گرفتیم منتظریم جوشکار بیاد نصب کنه. 

فعلا همین. 

ممنون زنده باشین💚شما خیلی لطف دارین 🌺

بچه های الان مثل ما نیستن که صرفا می‌خواستیم بریم دانشگاه، الان میگن اگر قراره سختی بکشیم، زمان بذاریم، حداقل در راه علاقه مون باشه

به دخترم میگم برو فرهنگیان، میگه من دارم اینهمه سختی به خودم میدم از مدرسه خلاص بشم، تو میگی بقیه عمرم رو دوباره برگردم مدرسه! با مشاورش و باباش درگیر شد هر کار کردن پزشکی رو نذاشت اولویت اولش، گفت دوست ندارم، از محیط درمان بدم میاد، این نسل واقعا با ما فرق دارن. 

در مورد پرستاری منم با دختر شما هم عقیده ام ان شاءالله امسال با تلاش بیشتر به چیزی که میخواد برسه

سلااام به همگی🙋🏻حالتون چطوره رفقا😍؟

من مدتی خیلی مشغول بودم و اصلا فرصت نکردم گزارش بدم.

البته مشغول چیزهای خوب بودم خداروشکر.

اما همیشه سر میزدم و میخوندمتون.

چند تا مهمان پشت سر هم داشتم و هنوزم دارم و یک جشن هم داشتیم.

این هفته رو کلاً داشتم تمیزکاری میکردم😄.

🌱جاروبرقی اساسی زدم🌱

🌱هزار دور لباس شستم و تا کردم و اتو زدم🌱

🌱میز تی وی و جلو مبلی و عسلی ها رو تمیز کردم🌱

🌱خیلی ظرف کثیف میشد اما سریعاً آشپزخونه‌ رو مرتب میکردم که فکرم آروم باشه🌱

🌱سرویس ها رو اساسی شستم🌱

🌱بعد مهمان ها رویه رخت خواب و بالش ها رو شستم🌱

❌متأسفانه یک عادت خیلی بدی که دارم این هست که وقتی که مهمان دارم یا دورم شلوغه کارهای روتین خودم رو انجام نمیدم،مثلاً این هفته اصلا کتاب نخوندم،ورزش نکردم❌

عزیززززززم 

انشالللللله 

بیشتر بهمون سربزن و

مراقب خودت باش رفیق

خیلی عزیزی دختر 

خودت که میدونی چقد گرفتار مادرانگیامم

تعجب میکنم از خودم چرا جیغ نمیزنم چرا از کوره درنمیرم و صبورترشدم 

واقعا چیه این رابطه ی مادر و فرزندی...

تا میام غربزنم و گله کنم چشمم بهش میافته و با خودم میگم درحال حاضر تو تنها تکیه گاه این کوچولو هستی 

تنها کسی که دوسش داره و بخاطر نیازهای فعلیش داره بهت وابسته میشه 

درحال کشف این دنیاست و کوچیک ترین  کاری که تو از دستت برمیاد اینه که کنارش باشی و به شناختش جهت بدی 

این روزا خیلی برام گنگه و سخت میگذره 

انگار خودمم دارم باهاش بزرگ میشم و هرلحظه درحال یادگیری و شناخت مجددم

قصه های جزیره رو خیلی دوس دارم 

جریان داستان و بازیگرا و نکات آموزشیش به کنار 

من محوتماشای لبلساشون و مدل موهاشون میشم

برنامه ی امروزم

برم بازار هفتگی

کارگر ساختمونی داریم نهار براشون بپزم و نهار پسرمو  

خریدام جا به جا کنم

گاز تمیز کنم

ظرفای دیشب شام بشورم

کشوی پسرم دوتا مرتب بشه و لباس اضافیا برداشته بشه

برم خرید سوپرمارکتی اگر نفت کارتمون ریختن اگر نه فردا

با پسرم درساش کار کنم

تخت و اتاقم مرتب کنم

ابچکون خلوت بشه

اتاق پسرم مرتب بشه

پذیرایی مرتب بشه

شام درست کنم

نهار فردای همسرمو

فعلا اینا

سلام دخترا❤️

نمیدونم از کجا شروع کنم بگم😄

اول اینکه دیشب دوش گرفتم،موهامو سشوار کشیدم،به پوستم رسیدم❤️

سالاد فصل رو خوردم❤️

سالاد شیرازی رو هم خوردم❤️

چلو گوشت و جوجه کباب رو هم خوردم،در راستای خالی شدن یخچال و اینکه وقتمو نگیره آشپزی😄

برساق درست کردم❤️

ته چین گوشت و بادمجون یکم دارم و یکم پلو که امروز دخلشونو بیارم به همراه دو تا کمپوت باز که برای خواهرم گرفته بودم❤️

برای دوستی خیارشور و ترشی  و رب انار خودم پز گذاشتم،یسری وسیله هم جا گذاشته بود باهم تحویل پیک دادم❤️

یه پیک هم خواهرم گرفته بود،مدارک اش رو تحویلش دادم❤️

رفتم پیش وکلا پرونده ها رو تحویل دادم❤️

نخ و دندون و مسواک هر روز،روزی چند بار انجام شد❤️

یادم باشه یسر برم دندونپزشکی❤️

کارهای بیمه پارسیان پیگیری شد،اومدیم رو سایتشون بالاخره❤️

اومدم سازمان تامین اجتماعی،گفتن برو اسناد،دارم میرم اسناد❤️

کارهای وزارت صمت پیگیری شد،هنوز موفق نشدم جلسه بذارم ولی گیرش میارم❤️

کارهای بانک شهر پیگیری شد❤️

باید بیمه سلامت و خدمات درمانی رو هم ببندم❤️

برای فوم و چسب و ...تماس گرفتم،گفتن هفته ی بعد❤️

رفتم کارت ویزیت و بروشور برداشتم❤️

تراکت احتمالا باید بگم طراحی کنن❤️

بانک پارسیان رو باید پیگیری کنم❤️

شارژ ساختمون رو پرداخت کردم❤️

خونه رو یه بازدید دادم❤️

دو بار ماشین ظرفشویی زدم،دوباره چیدم احتمالا فردا بزنم❤️

دوبار ماشین لباسشویی زدم و پهن شدن،باید امروز باید برم جمع کنم❤️

رفتم وزارت بهداشت،کار کلینیک دوم رو انجام دادم❤️

برای سرویس cnc وقت زیادی گذاشتیم و تست گرفتیم اما هنوز به نتیجه ای که من میخوام نرسیدیم❤️

مهر ارتوپد رو پیگیری کنم❤️

حقوق بچه ها رو بدم❤️

دو تا اسکنر جدید بگیرم،پیش فاکتور یکی شو گرفتم،برم شبا کنم براش انشالله❤️

بیمه پرسنل رو پیگیری کنم❤️

برم اداره کار❤️

پوز به دستمون رسید،اون یکی پوز رو هم ببرم،یدونه سیم کارت جدید بگیرم براش❤️

یه خرید از سوپری انجام دادم❤️

یه خرید از نانوایی و بسته بندی شد❤️

یه خرید از میوه فروشی انجام شد و شسته شدن و رفتن سرجاشون❤️

سبزی خوردن خورده شد❤️

شور اماده شده،باید برم شیشه بردارم و منتقلشون کنم به یخچال❤️

یخچال یه شست و شوی جدی احتیاج داره❤️

کفش هامو یه واکس بزنم حتما،یکبار زدم اما باز مجددا بزنم❤️

با بیمه آسیا تماس گرفتم پاسخگو نبودن،احتمالا مجبور شم حضوری برم❤️

کلی فیلم های قشنگ دیدم❤️

سطل ها رو خالی کردم،یادم باشه بذارم بیرون❤️

خونه و کلینیک رو جارو و تی بزنم❤️

با اقای دکتر یه جلسه داشتیم،اونو پیگیری کنم❤️

همچنان در حال انجام کارام و بیشتر از این یادم نمیاد😅🥲

سلام شب بخیر. 

صبح زود بیدار شدم، باید یه کار بانکی رو انجام میدادیم. 

چای آماده کردم. 

تختخوابو مرتب کردم. رختخواب جمع کردم. 

با همسرم صبحانه خوردیم 

به سختی پسرمو بیدار کردم. 

آماده شدیم. 

رفتیم دنبال ضامن. 

رفتیم بانک، بعدش هم دفترخونه. 

بعد از کلی گشتن برای پسرم دو دست لباس  و کفش خریدیم. چرا همه شلوار جینا پارن؟؟؟؟ 

رفتم اداره، مدارک تحویل دادم.  همه این کارا بدو بدو انجام شد. 

رفتیم خونه مامانم. 

یه لقمه درست کردم. 

منو رسوندن مدرسه. 

خواهذمو بردن کلاس. 

قرار بود بعدش  هم پدر و پسری برن رستوران و گردش و... 

من تا پنج و نیم مدرسه بودم. پسرم خوابش برده بود نتونستن بیان دنبالم. بعد از مدتها با تاکسی اومدم خونه. 

همسرم رفتن خرید. 

اومدن برنج و میوه های خریداری شده رو جابجا کردن. 

ذرت پختم خوردیم. 

شامو گذاشتم  گرم شه. 

یه کم مطالعه کنم.  فوتبال تموم شه، شام بخوریم. 

سفره رو جمع کنم. 

ظرف بشورم. 

آشپزخونه رو مرتب کنم. 

مطالعه کنم. 

خونه رو مرتب کنم. 

جورابامو بشورم. 

فردا به امید خدا: 

صبح بیدار شم. 

شام درست کنم(شاید برادر همسرم فردا شب بیان اینجا، مطمئن نیستم شام بمونن ولی باید شام درست کنم) 

با پسرم صبحانه بخوریم. 

بریم اداره. 

پسرمو ببرم خونه مامانم. 

برم مدرسه تا پنج و نیم. 

بعدش برم مرکز، دو تا مراجع دارم. 

ساعت هشت برم دنبال پسر و همسرم. 

بیایم خونه شام بخوریم و روتین پر زحمت بعد از شام. 

امیدوارم همه سالم و شاد باشن و برنامه هاشون خوب پیش بره.