سلام
ادامه امروز
عصر با پسر کوچولوها خوابیدیم
بیدار شدم مواد پیراشکی رو آماده کردم
و شروع کردم گردگیری و تمیز کردن حسابی خونه(دارم تلاش میکنم فقط هفته ای یه روز تمیز کاری اساسی و جارو داشته باشم).
لباس خشکها رو جم کردم تراس هم جارو شد
پسرا رفتن حمام و علی جون خودش و داداشش رو بعد از بازی شست، حواسم به تمیز کاری بود یهو علی جون صدا زد مامان بیا بچه ی شسته تو تحویل بگیر(اشاره به مهدی جون). رفتم تحویلش گرفتم خشک کردم لباس تنش کردم.
همسرم چون تو یخچال گذاشته بودم دیگه خیلی شکل نمیگرفت پروژه پیراشکی تبدیل شد به پیتزا
کار تمیزکاری تموم شدو نتیجه برق برقی شد❤️😁
نشستیم با پسرا پیتزا رو خوردیم
ظرفها رو شستم
سرویس رو شستم
حمام رفتم و حمام هم شستم
در ادامه:
لباس خشکها تا بشن برن کمد
یه نمازم مونده بخونم
قرانمو بخونم
برای پسرا وسیله نقاشی و بازی برداریم انشالله بریم هیئت