2777
2789
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 2043560 بازدید | 88177 پست
سلام همگی از ساعت ۷ بیداریم النا رو تا مهد همراهی کردیم رختخواب ها از اتاق النا جمع شد شبها سرد میش ...

👏👏👏👏

زی زی جان  شما برای رفع سردی بدن پرسیده بودی عزیزم

شما رو هدایت میکنم خدمت (زهرابانو  و آذربانو جان ها😄) 


اونا بیشتر می تونن در این رابطه راهنماییت کنن عزیزم 

اطلاعات من تو این زمینه فقط در این حده  که  همه چیو باید با مصلحاتش بخوری  ، مثلا برنج با زیره یا شوید 

ماست با نعنا و شوید

عسل با شیر 

و ...  

شربت ۴ شیره  روزانه مصرف کنی   یا قبلا هم گفته بودم همون یک شیره 🤣

بعععععددددد  🤔


آهان صبحا  ۷ عدد سیاه دانه با یک قاشق عسل  میگن خیلی موثره 

و مصرف روزانه ی حتی شده روزی یک مشت  کشمش با گردو 


انجیرخشک  ، خرما   


و درنهایت  توصیه ی جدیم اینه که  بریدخود دکتر طب سنتی  من خودم  میخوام برم ان شاءالله 

" اللهم عجل لولیک الفرج " 
عزیزم من یکی خیلییییی درکت میکنم . بازم شما پسرتون صبح تا ظهر میره مهد میتونی یه تایمی به دخترت برسی ...

اتفاقا امروز تو همون حین   یاد شما بودم 😄میگفتم  خوشبحال مامان ویدا و ویانا   اختلاف سنی بچه هاشون کمتره   (از این جهت که کارها و خاسته هاشون  مشابه تره 😄😄)

و همینطوز سالهای آینده  همبازی هم میشن  و خیلی بهتره بنظرم 😄😂😂


آره گاهی اتفاقا شب قبل میپزم

" اللهم عجل لولیک الفرج " 

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



زهرا بانو و آذر جان لطفاً من و راهنمایی کنید 

رومینا جون ممنون ازت ی دو روزی میشه روزانه حداقل ۴ تا بادوم میخورم 

پیاده روی میکنم تو چای گل سرخ و دارچین میریزم 

ی سری کارهای کوچولوی این جوری دارم انجام میدم 

اسفند حداقل روزی ی باز دود میکنم میگن خوبه 


چه جالب ولی چک کردم هموت مارکی که گفتم استفاده میکنیم 

جالب بود

ما از خمیردندان سیگنال راضی بودیم 

حتی دندون درد خفیف رو هم بصورت خیلی موقتی  بهبود میبخشید

" اللهم عجل لولیک الفرج " 
ای جانممم 😄😄 تم اتاقش قایقه مثل پسر من ؟؟

آره از اون مدل ملوانی هاست، ارث رسیده  از پارسا 😅

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند

بچه ها من یه غلطی کردم از دیروز یدونه کمد ریختم بیرون، بعد هی مجبور شدم اینور و اونور رو بریزم 

الان دو روزه بین یک کوه لباس دارم دست و پا میزنم 🤕

کاش بشه همممممش رو بدم بره 

اووووف 

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند
آره از اون مدل ملوانی هاست، ارث رسیده  از پارسا 😅

ای جانم پس چقد قشنگ بوده از ۱۵ ،۱۶ سال پیییش 

ایولا 

ماهم شکل قایق گرفتیم تختشو  ماشین میخاستم که باز تو شهرمون باکیفیتش نبود !! 

  ( اونموقع فقط زیبایی برام مهم بود ، گفتم حالا که نی نیه نمیخواد ازش استفاده کنه  )  و هنوزم که  هنوزه  بچم  نتونسته ازش استفاده کنه   چون  حفاظ نداره 😐😑


البته این موضوع هم که  بعد از جابجایی مون  اتاقش رفت طبقه ی بالا   در بی استفاده موندنش  بی تاثیر نیست !!!  بندرت میریم طبقه ی بالا 😂😂😄

" اللهم عجل لولیک الفرج " 
بچه ها من یه غلطی کردم از دیروز یدونه کمد ریختم بیرون، بعد هی مجبور شدم اینور و اونور رو بریزم  ...

😂😂😂😂😂 

منم ریختم بیرون که مثلا بمرتبم  بعععد دخترم تب کرد و خودمم مریض شدم  بازم سعی در مرتب کردنش داشتما  اما خب پیش نمیرفت که !! 

دیدم مرتب بشو که نییست  و مثل تو  باید توشون  دست و پا بزنم هِی

همممه شو ریختم  تو گهواره ی دخترم  😑😐😐  که استفادش نمیکنه  چون خودشو پرت میکنه پایین ازش !! 


بعععله دیگه اینجوری لااقل یه تنفس دو  روزه  درمورد  مرتب لاباسا  بخودم  دادم  😑😑



" اللهم عجل لولیک الفرج " 

سلام به همه

گزارش امروز:

صبحانه آماده کردم

کلی ظرف شستم

به پرنده ها آب و دون دادم

عروس‌های نر و ماده جدا بودن، کنار هم گذاشتم تا چندتا جوجه تپل مپل تحویل جامعه بدن

دسشویی، حیاط خلوت و روشویی رو شستم

نهار درست کردم

عرضه اولیه خریدم

شربت نارنج آماده کردم

خونه رو مرتب کردم

با نوشتن، تخلیه ذهنی انجام شد

چای دم کردم

یه کم داخل یخچال رو سر و سامون دادم

شام آماده کردم و خوردیم

سریال نوروز رنگی رو نگاه کردیم

کل خونه رو جارو کردم

دوش گرفتم 

لباسشویی یه دور لباس شست و پهن کردم

نهار فردای همسر رو تا نیمه آماده کردم

ظرف شستم

یه صفحه قران و صد صلوات هدیه کنم به پدرم 


شب و عاقبت همه بخیر🌹


اگر کوه‌ها به لرزه درآمدند، تو پابرجا و استوار باش...
ای جانم پس چقد قشنگ بوده از ۱۵ ،۱۶ سال پیییش  ایولا  ماهم شکل قایق گرفتیم تختشو  ما ...

اینارو برای پارسا خریدیم اما وقتی ثنا دنیا اومد یعنی 11 سال پیش 

البته تختش قایق نیست 

کمد ها پنجره دایره ای داره و تم ملوانی 


ما هم از وقتی سرد شده هی خانوادگی خوابیدیم الان میگم برید رو تخت هاتون میگن نه 🤦‍♀️

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند
😂😂😂😂😂  منم ریختم بیرون که مثلا بمرتبم  بعععد دخترم تب کرد و خودمم مریض شدم  باز ...

چقدر من این ترفند رو به کار می‌بردم قدیما 

یدونه تخت پارک بلا استفاده هم ما داشتیم و همین مواقع به کار میومد 😬(البته کلی هم استفاده شد ها اما سالهایی هم بی استفاده بود) 

من دو روزه صبحها لباس و پارچه و ملافه وچادر و..... میریزم رو تخت تا شب درگیرم، بعد باز شب میریزم پایین تخت  میخوابیم 😑


رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند

خب گزارش کلللیِ  چند روز گذشته ی من نیز بدین صورت بوده 

 حالم اصلا اوکی نبود این هفته 

-سعی بر ذکر و شُکر و صلوات و دائم الوضویی انجام میشده

-غذاهام تا ۱۲  الی یک  آماده بوده 

-مطالعه م به راه بوده 

-تمیزی سینک (البته امشب  موند ظرفام ) 

- تمیزی هرروز گاز 

-جارو 

- گردگیری 

- سرامیکها   

-شست سرویس بهداشتی   

- کرم آبرسان صورت  

اینا همش انجام میشده 

- بازی با پسرم هم  تقریبا  هرروز بوده  حتی شده بازی الکی  یا رنگ آمیزی باهم  ، یکی دو روز هم که حوصله ی بازی نداشتم  باهم غذا پختیم  و سرآشپز کوچک شد ، دادم ژله درست کرد ، یه شب هم باهم میوه شستیم  بماند که چققدر آبازی کرد و اونجاهارو خیس !   

قبلا شرح لاغری شو بهتون گفته بودم  اما چند روز پیش  حین بازی  پاشو که گرفتم قلبم تیییر کشید دیگه از شدت ضعیفیش !!  انگار  پاش از مچ  میخاست در بیاد   عین اسکلت می مونه طفلکم 💔  طبق نظر روانشناسها  تا الان  همینکه بعد سه قاشق میگفت بسه دیگه سیر شدم  به نظرش احترام میزاشتم  

اما مدتیه که بهش میگم حتی اگه سیر شدی  دو قاشق  باید بزور  بخوری 😑😐😐

و بیشتر به سالم خوریش سعی میکنم بتوجهم !!


در ادامه ی گزارش 

دیروز هم تا دختر خواب بود درحال ظرف شستن بودم که پسر گییر داد مامان شیشه پاک کن تموم شده  بده من آب بریزم باهاش گلها رو آب پاشی کنم ، یکی دیگه رو دادم بهش  گفتم اینو ببر فک کنم آبه !  بوش کرده بود  گفت نه بو میده پس آب نیست

بهش گفتم بهت افتخار میکنم که حواست به همه چی هست و از فکرت استفاده میکنی !!! خلاصه همون یکی رو تمیز شست و آب ریختیم و رفت سراغ گلها

  ظرفا رو تمومیدم و درحال وایتکسیدن و برق اندازی نهایی بودم که  دخترم باز اومد نق زنان آویزونم شد 

بیشتر از گریه ش  نگران تنفس وایتکسش بودم  بردمش تو هال  و از پسرم خاستم که  یکم باهاش بازی کنه

که دیدم میگه مامان یکم آبجیو خیس کردم  گفتم اون مریضه پسرم من فک کردم  تو  همیشه سعی میکنی از فکرت برای هرکاری استفاده کنی  از این کارت خیلی ناراحت شدم 

سریع حوله ی صورت شو بیار خشک کن 🤣🤣🤣  دوید آورد و گفت خشک کردم  

که مه یاس خانوم چهاردست و پا کنان  وارد آشپزخونه شدن😵 !!!  چشمتون روز بد نبینه  دیدم دقیییقااا  شده عین  این جوجه رنگیا  هستن که  میفتن تو آب  پرهاشون خیییس میشه  

اینم طفلک دقیقا همون شکلی شده بود  😐😐  موهاش  همونجوری عین جوجه ها ! 😥  تازه هم  یک ساعت با کلی زحمت  ترو خشکش کرده بودم و لباس مباس هاشو عوض کرده بودم 

دیگه با پسرجان اساسی تر برخورد شد که  مامان جان مگه نمیبینی  این بچه  مریضه طفلکی  !  تازه حین ظرف شستن یه پیس هم سمت من زد  ییییخ کردم  گفتم پس این طفلک چی کشیده 

و در جواب فقط گفت که  آخه دیدم کللی داره میخنده  منم ادامه دادم !! 

حالا  فک کنم  ۵ دقیقه هم نشد که از دیدرَسَم دور بودن ها !! 🤕

دیکه سریع قشنگ با حوله خشکش کردم و لباسش با اینکه زیاد خیس نبود  دوباره عوض کردم و کلاه پوشوندم سرش !!  و دارو بهش دادم 


امروزم حین ماکارونی خوردن   من رو زمین نشستم چون تحمل بغل و نق زدن دخترمو نداشتم اصلا دیگه 

که مه یاس خانم  اصرار داشت هر آنچه در پست قبلم گفتم که داده بودم دستش و کف آشپزخونه  پخش و پلا بود  بیاره  بندازه  تو بشقابِ غذای من !! 

هی من برداشتم دیدم باز  با لجبازی میندازه تو ظرفم  دیگه تسلیم شدم و خلاصه غذام صرف شد   بهمراه  یه ظرف غذای پلاستیکی کوچیک   روی ماکارونیم ، یه پوست گردو🙄 (چجوری و ازکجا اینو  پیدا کرد نمیدونم !! مال صبونه بود)

یه توپ پلاستیکیِ کوچولو اندازه پینک پنگ    ، همه ی اینا روی بشقاب غذام 😐خخخ🤣🤣🤣



این بود تنها گزیده ای از گزارشات  و  بیشتر  اندر احوالات بچه داری های ما 


ببخشید امشب سرتون رو بدرد آوردم  شما هم بگین  تا مامانا  ببینن که تنها نیستن  تا همه مون صبور ترترتر بشیم در رابطه با کوچولوهای طفلکی 

" اللهم عجل لولیک الفرج " 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز