سلااااام
افرینننن به همتون😍😍🥰🥰، که انقد توانمند هستین و دنبال پیشرفت.
آوین جون من حدس میزدم والدین پرتلاشی داشتین که سبک زندگیشون روی تلاش شما هم تاثیرگذار بوده👌👌👌.
و من:
امروز رفتم سرکار، خیلی شلوغ بود، پروژه سنگین بود و نشد امروز تمومش کنیم، فردا هم باید برم، و بعد بقیه رو میسپرم به پرسنل. و انشالله اول هفته دیگه میرم برای جمع بندی نهاییش.
اومدم خونه، با فایزه و. پسرا نهار خوردیم، البته پسرا قبلش کوکو سیب زمینی خای یخچال رو. خورده بودند میلی به نهار نداشتن.
بعد نهار فایزه رفت و ما هم خوابیدیم
بیدار شدم دلم فیلم میخواست
از فرصت خواب بچه ها استفاده کردم نشستم فیلم و تخمه و چایی و. میوه و شربت و خلاصه یه حالی به خودم دادم، حیف فیلمش یکم سخیف بود😁، وگرنه بزممون تکمیل بود، هر چند دیری نپایید که پسرها یک به یک بیدار شدندی و به بغل مامان ارجاع داده شدن.
همسرمم اومد و نشستیم ادامه فیلم رو خانوادگی دیدیم و همسرمم یکم کیکی و کلوچه اورده بود اونا رو هم به مجلس بزممون اضافه نمودیم و خلاصه بودیم دیگه😁.
بعد فیلم همه متفرق شدن پسرا رفتن به بازیشون برسن، همسرم عصر استخر رفته بود خسته بود رفت استراحت کنه.
و من:
همسرم فرشها رو اورده بود( جمعه فرشها رو برده بودیم خونه پدرشون شسته بودن، فقط قالی ها موند که انشالله طی ماه اینده میدیم قالیشویی).
فرشها رو. پهن کردم و خونه رو دوباره مرتب کردم.(این یه خط کلی کار تو دلش داره اینجوری نبینیدش🙄).
همسرم یکم خرید کرده بود منتقلشون کردم به محل مناسبشون.
املت برای شام درست کردم
ظرف شستم
دوش گرفتم، لباس دستی شستم، انداختم ماشین
شام سرو شد، صرف شد، جمع شد.
در ادامه:
لباسها پهن بشه
قرانمو بخونم
دفترمو یت جمع بندی از امروز واردش کنم
یه گشتی تو اشپزخونه بزنم.
یکم کتاب بخونم
و بخوابیم
فردا باید برم سرکار.
احتمالا عصر بریم خرید
اگه بشه برای اخر هفته یه قرار دوستانه بزارم( یکی دو بار گذاشتیم و. من کنسل کردم، الان نوبت منه پیشنهاد دیدار بزارم🥲).