سلام روزتون بخیر
عزاداریهاتون قبول
این شب ها برای من هم دعا کنید 🙏
خب یک خلاصه از فروردین بگم اگر چیزی یادم مونده باشه
تو عید چند جا محدود عید دیدنی رفتیم و پارک و بیرون شهر و رستوران و....
یروز هم خواهرم و شوهرش و بچه هاش رو دعوت کردم شام، بعد از مدتها اولین مهمون رسمی مون بودن و به خوبی برگزار شد 😍
مطالعه هی یکم از یه کتاب خوندم و یکم از یکی و خیلی مستمر و مفید نبوده
بعد دو سال دوباره بولت ژورنالم رو بروز کردم و دارم باهاش کیف میکنم، بچه ها هم همش دفترچه و مداد به دست در حال برنامه ریزی هستن 😅
فیلم وضعیت قرمز رو با پارسا دیدیم،. نسبت به بقیه پیشنهادها این خوب بود
خاتون رو هم دیدم، دینامیت و یک قسمت از راز بقا رو هم دیدم
جوکر رو هم مرتب دنبال میکنیم
اولین قورباغه بزرگ و چندش کابینت های بالای اپن بود که با ملی دور ریختنی قورت داده شد و مرتب چیده شد و باعث شد کابینت های پایین هم خلوت بشه 😊
از بعد تعطیلات علی خودش مدرسه میمونه، همسرم صبح میبرنش و منم ظهر میرم دنبالش، چون ماه رمضون هست و محمد رو هم مجبورم ببرم یکم سخته برام
با درسهای علی هم به مشکل خوردیم و باید خیلی براش وقت بزاریم ☹️
برای معلم علی و ثنا هم قرارع من به نمایندگی از مادرها هدیه روز معلم تهیه کنم و جشن بگیرم و درگیر هماهنگی های اینا هم هستم
گلدونها رو بردم تو راه پله اما هنوز خاک و کود نگرفتم که گلدونهاش رو تعویض کنم
لباس زمستونی ها رو جمع کردم و مجبور شدم دوباره بیارمشون
کولر رو هم راه انداختیم و دو روز بعد دوباره شوفاژ روشن کردیم
ماه رمضون هم یک شب افطاری خونه مامانم رفتیم،. یک شب هم خونه دوستم دعوت بودم
یک روز هم رفتیم بیرون شهر روزه نگرفتیم
شب نوزدهم من و ثنا رفتیم خونه خالم مراسم و پدر و پسرها هم خونه مادربزرگ همسر
من تا صبح بودم ثنا نصف شب حالش بد شد و همسرم اومد دنبالش و از همون شب یکی یکی هی دارن مریض میشن
دلدرد و سرفه و تب و... اما تقریبا خفیف الان ثنا و علی و محمد و همسر درگیرند
دیگه 21 ام موندیم خونه که بقیه مریض نشن