نحوه برخورد من با خانواده همسر ...

وای آره دقیقا برادر کوچیکترش وقتی گوش ب حرفش نمیدی خونه رو رو سرش میزاره و قلدری میکنه 

حیف که نمیشه از کاراشونو با همسرش بگم ادم میترسه ولی چند قلم کاراشونو من دیدم .اگر من بودم یعنی یه سینه میده جلو مادر شوهر میگه یعنی چی این حرفا.البته الان دیگه نمیتونه مثل قبل سپر کنه.چون فقط نمیرم کم سپر میکنه😁برخلاف بقیه مادر شوهرم تا اونجاکه من میدونم چون خیلی غرور دارن که ما بهتریم از همه و نمیخوان جلو اقوام ضایع شن بدمونو نمیگه به اقوام.البته که رفت و امد انچنانیم ندارن اقوام.خدایی من بد نمیکنم.کم میرم و البته نتیجه گرفتم خواست اونا هست

من که از روز اول همشون رو با عزیزم و خانم صدا کردم.اگر مادر شوهرم هر بچه بازی در آورد گفتم مثل مادرم.بهش احترام گذاشتم.ولی آدم نفهم بهش احترام بذاری نمی فهمه.به خودش می گیره و خود شیفته تر میشه.خانواده شوهر من بسیار خودشیفته و از خود ممنون تشریف دارند‌.خانم می فرمایند لنگه بچه های من روی زمین نیست.گلی از گلهای بهشتند..بچه هامو دارم احتیاجی به کسی ندارم.ما هم گفتیم مزاحم نمیشیم.خودت باش و بچه هات.........چهارساله خدا روشکر ندیدمشون.

آره راس میگن دس ب سینه باشیم میشیم عروس نمونه 

دوری و دوستی بنظرم روش عالیه

من شوهرم خ خوبه میانه رو هستش هر کی حق باشه طرف اونه,اکثر مواقع مادرشوهرم یه حرف زور ک میزنه واقعا ازم دفاع میکنه اونقدی هوامو داره ک مادر شوهرم علنی حسادت میکنه,مامانشو هم خ دوس داره ها ولی خب میبینه واقعا اکثر مواقع حق با منه,مادر شوهر من خ نمک نشناسه یک صدم اونقد ک دختراشو میدونه منو نمیدونه بعدش ازم انتظار داره مث مامان خودم باشم باهاش ولی بعضی وقتا با کاراش چنان حرصم میده ک نگو واقعا ازش کینه ب دل میگیرم!تو لحظات خصوصی ما هم دخالت میکنه

من خانواده همسرم رو با تمامی خصوصیات اخلاقی چه خوب چه بد پذیرفته ام ، بخاطر همین بندرت ناراحت میشم و زمان دلخوریم به تکنیک آبکش رجوع میکنم ( هر رفتار و صحبتی که باعث دلخوریم بشه مثل سبد آبکش که ازش آب رد میشه منم نادیده میگیرم)

رفت و آمدهامون محدود ، موقع دیدار همیشه لبخند به لب و با روی باز حال و احوال میکنیم ، اظهار نظر تا زمانی که مستقیما نظر نخواسته اصلا نمیکنم 

موقع مهمونی رفتن در حد برداشتن بشقاب از روی میز و انتقال به آشپزخانه کمک میشه ، موقع دعوت کردن هم بهترین چیدمان میز غذا و بهترین پذیرایی بدون هیچگونه حرف و حدیث و .... انجام میشه 

هیچ وقت در مورد خانواده همسرم پیش همسرم انتقاد نکردم و فقط خوبی هاشون رو بازگو کردم

سیزده سال ازدواجم میگذره و تا به امروز مسئله خاصی با هم نداشتیم و همیشه احترام دیدم و گذاشتم 

در کل مهمترین نکته در هر ارتباطی بنظر من اینه که آدمها رو با همه خصوصیات اخلاقیشون بپذیریم چه خوب چه بد ، اونوقته که هیچ چیزی ما رو نمیتونه برنجونه

لطف امروز وظیفه فرداست .... از الان به بعد فاصله رو تا حدودی حفظ کنید و هر کاری کردند حداقل تو ظاهر وانمود کنید که متوجه منظور منفی اونها نشدید ، بهتره بگم نادیده بگیرید ، در مورد تخت هم بنظر من خانواده دختر وظیفه سیسمونی ندارن این فرهنگ اشتباهی هست که بین ما ایرانی ها جا افتاده ، هر کسی بچه دار میشه بعنوان پدر و مادر با توجه به شرایط اقتصادی و متراژ خونه و .... بایستی خرید کنه 

اخه وقتی تنها برن

مادرشون رو مخشون کار میکنن

مادر شوهر من که اینطوریه 

میترسم تنها بره مادر شوهرم ی حرفایی بزنه بش که ضررش به من برسه 

چون خیلی بی حیا و خاله زنکه چشم شوهرمو باز میکنه

از طرفی خودممم نمیخوام زیاد برم

اما هی میگن چرا نمیاین...

مگه میشه کوروکرو لال بود

خوش بحالت اگه من مث تو بشم صددرهزار زندگیم عالی میشه من خواهر شوهرام دیوونم کردن 

دقیقا اابته من خواهرشوهرام

با خانواده ی همسری که یجوری برخورد میکنن که انگار وظیفته که عروس کارهای خونه رو بکنه چجوری باید برخورد کرد؟

باکارکردن نمیمیره ادم اما سخته فک کنن وظیفته یکم سرد شو درحدکم کارکن یعنی درحدی کم نباشه که مادرشوهرت زیاد جلو تو کارکنه کع خودت خجالت بکشی هرچی گفتن فک کن ب دیوار میگن

وااای نظراتتون عالی بود.