من مامان خوبی نمیشم

بمیرم برات.  نه .پسرم سالمه. پونزده سالشه

عزیزم این چه حرفیه

انشاالله که چیزی نیس بیخودی نگرانی

خودتو سرگرم کن 

به چیزای الکی هم فکر نکن

پسرن یا دختر

چطور دلت اومد چنین حرفی رو برنی؟

تورو به قران این دیدگاهتو عوض کن اشکم همین جوری ریخت عزیز دلم تو فقط یه کم افسرده ای ان شالله هردو بچه شما سالم هستن ولی اگر مشکلی هم باشه تورو خدا به هیچ کسی جز تو نیازی نداره اون جگر گوشه ات هست الان بخاطر حال  هوای بارداری و تغییرات هورمونی یه کم بدخلقی میکنی کاری نکن یک عمر عذاب و حس نفرت نسبت به خودت داشته باشی چون هیچکسی به اندازه تو اون دوتا رو دوست نداره و نخواهد داشت و اونا هم به هیچکسی جز تو نیاز ندارن 

بچه ها رو دو سه ساعت بزار پیش یکی برو بیرون 

برو جایی ک حالت رو خوب کنه

هر جا ک میتونی تخلیه شی

اون متخصص چرتو پرت گفته تا یه سالش نشه هیچ چیزی مشخص نیست.

گناه داره...یکی از اقوام ما ی بچه اورد با هزاران مشکل...لب شکری از دو طرفه لب..کام باز...پاهای بدون انگشت...دستای دو سه تا انگشتی...با بدنی ضعیف ک تکون میخوره باید ببرن بیمارستان...ولی باید ببینی چطور دور این بچه میچرخن...انقد بهش محبت میکنن ک حدو حساب نداره

چجوری دلت میاد خیلی گناه دارن زبون بسته ها پناهی به جز تو ندارن ظلمه اگه بزنیشون ومطئمن باش تاوان میدی لطفا خودت درمان کن افسردگی داری مریضی...

این حس به خاطر آینه که فکر میکنی اگر دور از جون بچه چیزیش باشه تقصیر توعه ولی بدون که نیست.  انتخابها تقصیر ماست .مثل من . منی که نتونستم تحمل کنم . منی که زورم به احساسم نرسید.  بمیرم برای دلت . اتفاقا تو مادر خوبی هستی.  تو کسی هستی که واقعا مادری و دلت درد میکشه. نزار فشارها داغونت کنه.  انشالله که چیزی نیست و فقط از عشق و محبت زیاد بهش اینطور حساس شدی. 

عزیزم فک نکنی میخوام قضاوت کنم خودم هم آدم نرمالی نبودم ی آدم اعصاب ضعیف وحشی..ولی با توکل بخدا از وقتی بچه بودم دنیا اومد همیشه سعی کردم صبر و تحمل بالا ببرم نمیگم عصبانی نشدم شدم ...سرش دادم هم زدم ولی خیلی کم انگشت شمار حتی مثلا در حد سیلی نرم زدم ولی باز اینقدر عذاب وجدان گرفتم ...چون خودم تو بچگیم کم محبتی از مامانم دیدم و ی آدم خیلی ضعیف شدم بهت توصیه میکنم باور کن اگه بچه خدای نکرده زبونم لال اوتیسمم باشه با مهر و محبت شمامعجزه میشه براش